خوزستان در نامواژههای آن
درباره نویسنده عبدالرحمان عمادی:
عبدالرحمان عمادی نویسنده کتاب خوزستان در نامواژههای آن، حقوقدان، شاعر و پژوهشگر ایراتی است. او متولد بهمنماه سال 1304 خورشیدی در روستای «اینی» اشكور در خانوادهای از طایفهی سادات دیلمانی، از نوادگان مشاهیر دیلمی از جمله عمادالدین ابوكالیجار مناور بن فره كوه دیلمی، از استادان شیخ روزبهان بقلی شیرازی – مؤلف كتاب عبهرالعاشقین است.
عمادی پس از تحصیل در مكتبخانه روستا، روانه رودسر، رشت و قزوین شد و تحصیلات متوسطه را در این شهرها گذراند. او در زمان حكومت مصدق (1331) موفق به دریافت لیسانس قضایی از دانشگاه تهران شد. همزمان با وكالت، به پژوهش در مباحث ایرانشناسی روی آورد كه بخشی از مقالاتش طی نیم قرن گذشته در مجلات معتبر منتشر شده است. او شب چهارشنبه ۲۵ اردیبهشت 1398 در سن ۹۴ سالگی در شهر رودسر گیلان، دار فانی را وداع گفت.
درباره کتاب خوزستان در نامواژههای آن:
مردم ایران از سپیدهدم تمدن خود که راه درازى را پیموده و بارها چون شاخه و تنۀ درخت بر اثر تاخت و تازها بریده و افتاده شدهاند اما دوباره از ریشه سر برآورده، و براى بازماندگان خود مردهریگهاى گوناگون به جا گذاشتهاند تا شناسنامه آنها یکسره از میان نرود. آنها زبان سکایى، مادى و اوستایى و هخامنشى و ایلامى و دهها زبان دیگر را از خود به یادگار گذاشتهاند که ما تنها از اوستایى و پهلوى (خیلى کم) و فارسى کنونى استفاده میکنیم. زبان دیگرى که نیاکان دوراندیش، نه بر کاغذ و سنگ و چرم و خشت، بلکه در ذهن ایرانیان جا دادند (نامهاى جغرافیایى و نامهاى کسان) است که از آن زبان (خاموش و گویا) تنها واژگان آن به صورت نامها براى ما به یادگار مانده است و دستور (گرامر) آن و ترکیب واژهاى آنها در جملات و عبارات در دست نیست.
این نامها اکنون مانند درختانى تنها در بیابان یا سربازان نگهبان خاموشى بدون گُرده و فرمانده و سازمان هستند که باید آنها را به حرف آورد. اما چگونه؟ عبدالرحمان عمادی این راه دشوار را از خوزستان آغاز کرده است. شناخت خوزستان، شناخت همۀ ایرانزمین است. زیرا خوزستان مانند هر استان دیگر پارهاى از تن یک پیکرى است که از هزارها سال شکل گرفته است. و باید هر جاى #ایران را از زبان خود آنجا شنید و شناخت.البته این راهى است دشوار، اما ایرانیان باید این زبان را بشناسند چون زبانِ موجودیت آنهاست. نباید بگذارند نادانان و دشمنان فرهنگ ایران آن را تغییر بدهند.
نام بخش اول كتاب «پيوند برخي از نامهاي جغرافيايي خوزستان با آب كه سرآغاز آفرينش بود» نام دارد. «آب و آفرينش نزد ايرانيان»، «آب در اوستا»، «برخي واژهها با آب پيوند دارند»، «گفتار برخي نويسندگان فارسي درباره آب» و «گفتههاي ديگران و شواهدي از لغات»، مطالب اين فصل كتابند. «تير و ناهيد در گاهشماري كهن ايراني»، «تير به عنوان ستون، نگهدارنده و سازنده حجم»، «معناهاي گوناگون ناهيد در متون فارسي»، «بحثي درباره ستاره زهره و تير براساس نجوم قديم» و «پدپد آمدن نوشتن و دبيري از تير» نيز نام فصلهای ديگر اين كتاب را تشكيل ميدهند.
«شوش»، سرآغاز فصل بعدي كتاب «خوزستان و نامواژههاي آن» است كه «نشانههاي ستايش ناهيد در زمان اشكانيان»، «نامهاي گوناگون شوش»، «معناهاي گوناگون شوش و پيوند شوش با باز»، «باز گشاده بال شوش» و «پيوند شوش با سوسن، زنبق، سنبل، نيلوفر، نرگس و ريحان»، از بخشهاي مختلف آن است. «گل لوتوس»، نيز نام فصل بعدي كتاب است و در آن مقالات «نيلوفر در اساطير و متون ادبي هند و ايراني»، «نقش گل زندگي در سفالينهها و نقوش باستاني»، «پيوند نام شوش با ناهيد و موسيقي»، «پيوند شوش با مار» «نكتهاي درباره ستايش ناهيد» و «ناهيد سمبل آزادگي» به چاپ رسيده است.
در فصلي با نام «شوشتر» از اين كتاب نيز مطالبي با نام «شوشتر يا تستر يا تشتر؟»، «كهنگي بنياد شوشتر»، «پيوند شوشتر با اسب و تشتر»، «پيوند شوشتر با برج جوزا و سرطان»، «تشتر و تير در داستان آرش»، «پيوند تشتر و تير با عطارد» و «شناسايي لغت عطارد» آمده است. «اهواز، خوز و هوز» نيز نام يكي از سرفصلهاي پاياني اين كتاب است كه در آن به بررسي معناهاي مختلف لغت اهواز و ريشههاي آن در زبانهاي متفاوت ايران باستان پرداخته شده.
«معناي بنيادين اهواز و خوزستان»، «اهواز و خوز، هر دو يك لغت ايراني است»، «اهواز در كتب قدما» «اوج و خوج نام پهلوي خوز و هوز و خوشاك»، «هوج و هوژ هم به معناي خوش، خوز و هوز است»، «پيوند خوز و هوز با شكر و نيشكر» و.. از مطالب مختلف اين بخش كتاب است. «پيوند رام» نيز فصلي خواندني از اين اثر تحقيقي است و به مقالات «نام رام در واژهها و بر سر جاها»، «عيد رام و عيد باد» و چند مطلب ديگر اختصاص دارد. به گفته عمادي «رام» به معناي خدا و ايزد در زبانهاي قديمي فارسي است.
قسمتی از کتاب خوزستان در نامواژههای آن:
دیداری از خلیج پارس و جزایر آن: بهنگام خدمت وظیفه در نیروی دریائی جنوب، در خرمشهر بودم. از میان ده یازده نفر از دانشجویان نافرمان که پس از حادثه ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ که تیراندازی فخرآ رائی به پهلوی دوم، محمد رضا شاه، رخ داد و از دانشگاه اخراج شدند، یکی هم من بودم که در سال سوم دانشکده حقوق دانشگاه تهران، رشته قضائی را میگذراندم. در آنروز من در تهران نبودم. پس از چندی که از شمال ایران به تهران آمدم دیدم، دستگاه نظامی شاه، دانشگاه را مجبور کرده از دانشجویان، تعهد عدم دخالت در سیاست بگیرند. ده یازده نفری که دانشجویان نافرمان نام یافتند از میان دانشجویانی بودند که آن دستور را نپذیرفته و اخراج شدند. دانشجویانی که همگی (تودهای) بودند.
دانشگاه بر آن پایه در سال ۱۳۲۸ در خرداد و شهریور حاضر نشد ما را در امتحان بپذیرد. کوششها نتیجه نداد رزم آرا قول داد در سال ۱۳۲۹، ما را در امتحان بپذیرند. اما در سال ۱۳۲۹ ما را بخدمت نظام وظیفه فراخواندند و بردند. زمان ریاست ستاد ارتش سپهبد حاجیعلی رزم آرا و سپس نخست وزیری او بود که در زمستان ۱۳۲۹ زمانیکه در خدمت وظیفه بودم، رزم آرا بدست طهماسبی کشته شد. در پائیز ۱۳۲۹ با درجه ستوان سومی به نیروی دریائی جنوب رفتم. پس از چند ماه بدستور تهران، بظاهر بعنوان فرمانده دسته چندنفري سربازان نیروی دریایی در جزیره کیش…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.