خاطرات احتشامالسلطنه
درباره نویسنده احتشامالسلطنه:
محمود علامیر معروف به احتشامالسلطنه از خانوادهٔ قاجار دولّو در سال ۱۲۷۹ه.ق (۱۲۴۰ه.ش) در تهران به دنیا آمد. پدرش محمدرحیم خان علاءالدوله در زمان ناصرالدینشاه وزیر دربار اعظم و سپس حاکم آذربایجان شد و مادرش سلطانخانم دختر ملک ایرج میرزا پسر فتحعلیشاه قاجار بود. پس از تشکیل اولین دورهٔ مجلس ملی، وی دومین رئیس مجلس بود. وی در سال ۱۳۱۴ ه.خ در سن ۷۵ سالگی درگذشت. حاصل سه بار ازدواج او پنج پسر و چهار دختر بود.
پس از اتمام تحصیل در مدرسهٔ دارالفنون، در سال ۱۲۹۷ ه.ق به استخدام دولت و به سمت یوزباشی کشیکخانهٔ همایونی انتخاب شد. یک سال بعد به مأموریت تبریز نزد پدرش فرستاده شد پس از فوت پدرش در سال ۱۲۹۹ ه.ق به تهران مراجعت نمود و به سمت قوللرآقاسیباشی (معاون کشیکخانه) گماشته شد. در زمانی که (بین ۱۲۶۷ تا ۱۲۷۲ هجری خورشیدی) به عنوان حاکم خمسه (زنجان) خدمت میکرد، امینالسلطان با پیشکش هفتصد سکهٔ اشرفی به ناصرالدینشاه لقب احتشامالسلطنه را برای وی گرفت. در ۱۲۷۴ خورشیدی به سمت سرکنسول ایران در عراق تعیین شد و تا دو سال در آن جا باقی ماند.
احتشامالسلطنه در ۵ خرداد ۱۲۷۴ به عنوان فرستادهٔ ویژهٔ ایران در مراسم تاجگذاری تزار نیکلای دوم شرکت کرد. از ۱۲۸۰ تا ۱۲۸۵ هجری خورشیدی به عنوان وزیر مختار ایران در آلمان خدمت نمود. همچنین معاونت وزارت خارجه را عهدهدار بود. سپس حکمران کردستان گردید. بازگشت وی به تهران همزمان با خیزش مردم در جنبش مشروطه بود که علاقه و شرکت وی در جلسات مخالفان دربار، باعث تبعید او به نقاط مرزی گردید. پس از استعفای صنیعالدوله، در ۱۸ شهریور ۱۲۸۶ به ریاست مجلس انتخاب شد. در ۲۶ صفر ۱۳۲۶ (نهم فروردین ۱۲۸۷) از ریاست و نمایندگی مجلس استعفا داد. در انتخابات دور سوم مجلس از تهران انتخاب شد اما از خارج از کشور تلگراف زد که نمی تواند نمایندگی را بپذیرد و استعفا داد. از مشاغل دیگر وی میتوان از سفیر کبیری در استانبول و وزارت کشور در دورهٔ رضاشاه پهلوی نام برد.
احتشامالسلطنه تالیفات متعددی از خود باقی گذاشته است. یادداشتهای او شامل پنج مجلد است که از آن میان کتاب «خاطرات احتشامالسلطنه» به کوشش سید محمدمهدی موسوی به چاپ رسیده است. سایر آثار از جمله کتابی دربارهی تاریخچه خاندان خود و زندگینامه برادرانش، یادداشتهای روزانهی او، «تاریخ گافارل» و … در تملک محمدمهدی موسوی بود که هنوز به چاپ نرسیده است.
درباره کتاب خاطرات احتشامالسلطنه:
این کتاب به صورت نقلی بوده و مؤلّف در آن به وصف اوضاع و احوال خانوادگی، مشاغل، مسؤولیت ها و فعّالیت های سیاسی خود پرداخته است؛ امّا این نکته را هم نمی توان نادیده گرفت که در موارد بسیاری، این وصف را با تبیین و تحلیل همراه کرده؛ یعنی نویسنده پس از بیان واقعه، به تحلیل آن پرداخته است.
نویسنده برای تهیه این اثر با وسواس خاصی از همه ی روش های کتابخانهای، تحقیقات میدانی، بررسی اسناد دست اول تاریخی و استناد فراوان به خاطرات احتشام السطنه بهره میجوید، خود در مقدمه میگوید: (با مراجعه به خاندان بزرگ علاءالدوله موفق به یافتن اسناد فراوانی شدم که نقش احتشام السلطنه را در امور گوناگونی از قبیل انجمن معارف و چگونگی فعالیتش را در جریان مشروطه روشن ساخت)، احتشام السلطنه تلاش قابل توجهی برای تحصیل مشروطه نمود و به دلیل حضور فعالش در جریانات سیاسی منجر به مشروطیت و جریانات پس از آن، خاطراتش که بخش قابل توجهی از کتاب را تشکیل میدهد میتواند بسیار مورد اهمیت علاقه مندان تاریخ معاصر باشد.
تقسیمبندی فصلها بر اساس ادوار سیاسی و اجتماعی احتشام السلطنه به شرح ذیل است، لازم به ذکر است که در مباحث تحقیق پیش رو سعی شده که در ضمن ارائه گزارشهایی از موضوعات، تحلیلی هم در انتهای هر قسمت ارائه شود:
فصل اول: شامل شرح حال و معرفی خانواده او از نظر اصل و نسب بطور کامل و ارائه شجره نامه ای کامل از ایل دولّو و انساب او.
فصل دوم تا ششم: در مورد خدمات سیاسی و فرهنگی و اجتماعی احتشام السلطنه در پنج دوره پادشاهی ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه، محمد علی شاه، احمد شاه و رضا شاه می باشد ، گفتنی است که مقتضیات هر دوره در عین رعایت پیوستگی زمانی ارائه اطلاعات آن، نقش احتشام السلطنه را هم به طور منفرد و مجزا به دقت مورد توجه قرار گرفته است.
در پایان: پس از اتمام مباحث فصل ششم، آثار مکتوب ، خصوصیات اخلاقی، اعتقادات مذهبی و بینش سیاسی احتشام السلطنه مورد بررسی قرار می گیرد و در نهایت مولف در بخش آخر کتاب ( نتیجه گیری) به جمع بندی فصول کتاب و مباحث ارائه شده در کتاب میپردازد
اسناد و تصاویر: ارائه بیش از 11 قطعه عکس و 50 صفحه اسناد و مدارک ، از موارد لازم الذکر در کتاب است.
قسمتی از کتاب خاطرات احتشامالسلطنه:
از تهران دستور و اطلاع رسید که بر حسب دعوت بعضی از دول ،شاه قصد مسافرت فرنگ دارند و به برلن هم خواهند آمد و فلان تعداد از اجزاء، ملتزم رکاب میباشند. برای من که تا اندازهای مسبوق به حالت اعلیحضرت بودم و اجزاء دولت و درباریان او را که رذلتر از اوباش بازار بودند خوب میشناختم، وصول این خبر بهجت اثر مایه مصیبت و عذاب و ناراحتی گردید؛ زیرا من تازه به برلن و محل مأموریتم وارد شده بودم و هنوز طرز زندگی و اداره این مملکت (آلمان) را نمیدانستم. در اولین برخوردها با مقامات سیاسی و دولتی آلمان احساس کردم که چون مانند دولتین روس و انگلیس و حتی به قول خودشان به قدر فرانسه و بلژیک در ایران منافع ندارند، نسبت به مملکت ما بیتفاوت میباشند…
وظیفه من برای مهیا کردن دولت و کشور آلمان جهت پذیرایی از شاه ایران و ملتزمین رکاب او بسیار دشوار بود. دولت آلمان پس از اینکه اصل بازدید پادشاه ایران و پذیرایی از او را پذیرفت در قبول پذیرایی از قریب یک صد نفر همراهان که مرکب از صدراعظم و بعضی از وزراء و درباریان و رجال تا نوکر و پیشخدمت و قراول و یساول و دلقک و روضهخوان و معینالبکاء و امثالهم بود اشکالتراشی میکرد و حق هم با وزارت خارجه آلمان بود… بالجمله این مسائل به هر شکلی بود قرارش گذارده شد و دولت آلمان را راضی به پذیرایی رسمی از شاه و خیل همراهان و ملتزمین رکاب او کردم.
«تازه بعد از موافقت دولت آلمان، مسئله «نشان» به میان آمد و مراسلات و مذاکرات و تلگرافات پیدرپی. در این زمینه مشکلات از تهران آغاز شد. از صدراعظم تا پسر سید بحرینی و قهوهچی باشی و غیره «نشان» میخواستند و در اطراف نوع و اعتبار آن نیز هر یک توقعات و گفتگوهایی داشتند.
اتابک امینالسلطان برای خودش نشان «عقاب سیاه» را که بزرگترین نشانهای آلمان است میخواست و دلیل استحقاقش این بود که روسها به من نشان «سنت اندر» دادند و من به ملاحظه اینکه به شاه هم همین نشان را میدادند قبول نکردم. آلمانها گفتند که امپراطور آلمان میفرمایند اشخاصی میتوانند نشان عقاب سیاه داشته باشند که من خود شخصاً ایشان را بشناسم و وزارت خارجه پیشنهاد مخصوص و مقید به شرح خدمات و سوابق دوستی با دولت و ملت آلمان برایشان داده باشد، و دیگر اینکه اگر روسها به صدراعظم ایران نشان «سنت اندر» میدهند، در ازای خدماتی است که متقابلاً از او انتظار دارند؛ ما چیزی انتظار نداریم.
دردسر نشان صدراعظم به هر صورت قابل حل بود، زیرا برای شخص صدراعظم ملازم پادشاه، گرفتن نشان از هر درجه و نوع امکانپذیر بود. اما سایر همراهان بلامحل دستبردار نبودند و در سر مسئله نشان هر یک از ایشان مذاکرات داشتیم و تحصیل نشان برای آنان، مسئله حیاتی برای من شده بود. هر یک از اعضای پست خلوت، بر مزاج پادشاه همانقدر نفوذ داشت که صدراعظم داشت.
یکی از ادعاهای بامزه مظفرالدین شاه این بود که میفرمودند: قصه نشان این همه طول و تفصیل ندارد. ما هم متقابلاً به اجزاء امپراطور و مأمورین دولت آلمان نشان خود را مرحمت میکنیم. غافل از این که هر کس که در چهل پنجاه سال اخیر، از دربار معدلتمدار به فرنگستان آمده نشانهای دولت علیه را با فرامین سفید مهر دوجین دوجین فروخته یا به عوض انعام به این و آن بخشیده و هر کس مایل به داشتن نشانهای دولت شاهنشاهی بوده عالیترین انواع آن را به دست آورده است و دیگر این نشانها و فرامین مبارک در فرنگستان پشیزی نمیارزد…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.