جهش اجتماعی
درباره نویسنده ویلیام فون هیپل:
ویلیام هانس فون هیپل (متولد 14 آگوست 1963 در شهر آیووا) یک روانشناس اجتماعی و استاد آمریکایی-استرالیایی در دانشگاه کوئینزلند است. ویلیام فون هیپل از فرزندان خاندان نجیب پروس شرقی هیپل است. او در آلاسکا بزرگ شد. وی در سال 1985 لیسانس روانشناسی از دانشگاه ییل و در سال 1990 دکترای روانشناسی اجتماعی از دانشگاه میشیگان دریافت کرد. وی از سال 1990 تا 2001 به عنوان استادیار و دانشیار در دانشگاه ایالتی اوهایو استخدام شد. وی از سال 2001 تا 2006 در دانشگاه نیو ساوت ولز تدریس میکرد. از سال 2006 وی استاد روانشناسی اجتماعی در دانشگاه کوئینزلند است. فون هیپل درباره مباحث روانشناسی تکاملی، شایستگی اجتماعی و کارکردهای اجرایی تحقیق میکند. فون هیپل ازدواج کرده است و به همراه همسرش و دو فرزندشان در بریزبن زندگی میکند. او نوه بزرگ جیمز فرانک فیزیکدان آلمانی است.
درباره کتاب جهش اجتماعی:
چگونه شش میلیون سال تکامل انسان زندگی امروزی ما را شکل داده است -از کار و روابط گرفته تا رهبری و نوآوری و، مهمتر از همه، جستوجویمان در پی شادکامی.
جهش اجتماعی میکوشد برخی یافتههای علمی تازه دربارهٔ شکلگیریِ ویژگیهای زیستی و روانی انسان را به زبانی ساده بیان کند و ضمن ارائهٔ روایتی جذاب از تاریخ تحولات زیستی گونهٔ انسان، چگونگی و چرایی شکلگیری برخی ویژگیهای روانی در انسان را توضیح میدهد. ایدهٔ محوری کتاب «فرضیهٔ مغز اجتماعی» است که میگوید: بزرگی مغز انسان برای مقابله با چالشهای پیچیدهای است که زندگی در محیط اجتماعی و تعامل با سایر همنوعان پیش روی او میگذارد. برتری انسان بر مقایسه با سایر جانوران بهویژه نخستیها تواناییِ اعجابانگیزش در تعامل با همنوعان و جامعه است، و نه مثلاً قابلیت چشمگیر در نوآوریِ فنی و کار با اشیاء.
روانشناس پیشرو، ویلیام فون هیپلانسانشناسی و زیستشناسی و تاریخ و روانشناسی را با علم تکامل درمیآمیزد و تاریخ تکاملی ما را قدمبهقدم دنبال میکند تا نشان دهد چگونه رویدادهایی در گذشتههای بسیار دورمان هنوز هم زندگی امروزمان را شکل میدهند. تأثیر این عوامل بسیار گسترده و چشمگیر است: از مسائل عادی و روزمره مانند میل به اغراقگویی و بزرگنمایی گرفته تا موارد عجیبی مانند اینکه چرا خودمان دروغهایمان را باور میکنیم.
قسمتی از کتاب جهش اجتماعی:
من و شما فرزندان موجوداتی شامپانزه مانند هستیم که شش یا هفت میلیون سال پیش جنگلهای بارانی را ترک کردند و روانه علفزارها شدند. در نگاه نخست، این تصمیم اجدامان عجیب به نظر میآید، چون وقتی در سایه سار امن جنگل به سر میبردند، تقریبا هیچ حیوان شکارگری نبود که بتواند شکارشان کند. حتی حیوانات بسیار ماهر در بالا رفتن از درخت، مانند پلنگ، نیز به شامپانزهها روی درختان حمله نمیکنند، به این دلیل ساده که شامپانزهها در خانه خود بسیار سریع و خطرناکاند. اما شامپانزه روی زمین شکاری حاضر و آماده است. وقتی روی دو پا راه میرود چندان چالاک نیست، و روی چهار دست و پا هم نسبتا کند حرکت میکند و با جثه کوچکش خوراک راحتی میشود برای گربه سانان بزرگی مانند شیر و پلنگ و ببر دندان خنجری که روزگاری در شرق آفریقا فراوان بود.
پس چنین موجودی چرا باید درختها را ترک کند؟ چه عاملی اجدادمان را بر آن داشته است که زندگی امن و کاملا راحت میان شاخسار درختان…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.