جزیرهی مرجان
درباره نویسنده ر. م. بلنتاین:
ر. م. بلنتاین (R. M. Ballantyne) نویسنده کتاب جزیرهی مرجان، با نام کامل رابرت مایکل بلنتاین، سال ۱۸۲۵ در اسکاتلند متولد شد. در شانزده سالگی به کانادا رفت و در آنجا مشغول به کار شد. او که در آن سالها دلتنگ خانه و خانواده بود، شروع کرد به نوشتن نامههایی به مادرش. این نامهها، قلم او را تقویت کرد و نوشتن را به وی آموخت. اولین رمان بلنتاین در سال ۱۸۴۸ منتشر شد. او رمانهای متعددی برای نوجوانان نوشت و رمان «جزیرهی مرجان» که در سال ۱۸۵۸ به چاپ رسید، موفقترین اثر اوست و همچنان در دنیا منتشر و خوانده میشود. وی سال ۱۸۹۴ در رم ایتالیا چشم از جهان بست.
درباره کتاب جزیرهی مرجان:
مارتین دوثیل: «یک متن کلیدی برای ترسیم روابط استعماری در دوره ویکتوریا.»
سه پسر نوجوان در دریا گرفتار توفان شده و کشتی آنها در صخرههای مرجانی یک جزیره بزرگ اما خالی از سکنه غرق میشود؛ بنابراین پسرها وارد مسیر تازهای از زندگی میشوند. روایت داستان به عهده یکی از پسرهاست؛ رالف روور که 15 ساله است و داستان را با مرور ماجراجوهای دوران کودکی خود و به صورت گذشتهنگر بازگو میکند.
«جزیرهی مرجان» روایتگرِ داستانی ماجراجویانه برای جوانان است؛ اما با همه ماجراجوییاش، تا حد زیادی از واقعگرایی داستانهای حوزه رمان واقعگرایانه برخوردار است. بلنتاین حدود یکسوم کتاب را به توضیحات نحوه زندگی پسران اختصاص داده است.
تأثیر و تمدن مسیحیت، امپریالیسم قرن نوزدهم در اقیانوس آرام جنوبی، اهمیت سلسلهمراتب اجتماعی، برتری ذاتی اروپاییان متمدن بر جزایر دریای جنوبی و رهبری از موضوعات اصلی این اثر به شمار میآیند. اوایل قرن بیستم، این رمان برای کودکان دبستانی در انگلستان به عنوان یک کتاب کلاسیک در نظر گرفته شد و در ایالات متحده جزء اصلی فهرستهای خواندهشده برای دبیرستان بود. منتقدان مدرن جهانبینی این کتاب را تاریخدار و امپریالیستی میدانند. در سال 2000 درام تلویزیونی کودکانه و چهارقسمتی از رمان «جزیرهی مرجانی» اقتباس شد که توسط شبکه ITV پخش شد.
قسمتی از کتاب جزیرهی مرجان:
به هوش آمدن چنان حالت غریبی است که تقریبا نمیتوان توصیفش کرد: نوعی رؤیا، هشیاری مبهم؛ حالتی بین بیداری و خواب که با احساس خستگی همراه است و یک جورهایی خوشایند است.
به تدریج که به هوش میآمدم، صدای پیترکین را میشنیدم که حالم را میپرسد. با خودم فکر میکردم که لابد خواب ماندم و به خاطر تنبلی تنبیه میشوم؛ ولی پیش از اینکه بتوانم بلند شوم، این افکار از ذهنم بیرون رفتند و حس کردم شاید مريض باشم. در همان گیرودار باد ملایمی به گونههایم وزید و من یاد خانهمان و حیاط پشتش با آن گلهای زیبا و عطر پیچ امین الدولهاش افتادم که مادر عزیزم با دقت کاشته و روی نردهی ایوان کشیده بود. اما صدای امواج خروشان دریا این افکار شیرین را از ذهنم دور کرد و من دوباره یاد دریا و تماشای دلفین و ماهی بالدار و شکستن بادبان و دماغهی طوفانی هورن افتادم.
کم کم غرش امواج بلندتر و واضح تر شد. با خودم فکر کردم که حتما…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.