جاناتان مرغ دریایی
درباره نویسنده ریچارد باخ:
ریچارد باخ در سال ۱۹۳۶ در اوک پارک ایلینوی به دنیا آمد. او فرزند رولند روبرت و روت هلن شاو باخ و همچنین از نوادگان یوهان سباستین باخ، آهنگساز بزرگ و مشهور آلمانی بود. او در سال ۱۹۵۵ وارد کالج لانگ بیچ استیت شد که در حال حاضر به عنوان دانشگاه ایالتی کالیفرنیا، لانگ بیچ شناخته میشود.
او از ازدواج با همسر اولش صاحب ۶ فرزند شد و چون اعتقادی به ازدواج نداشت از آنها جدا شد و رهایشان کرد. یکی از فرزندانش، جاناتان، کتابی بنام «بر فراز ابرها» در مورد روابطش با پدری که هیچ وقت او را نشناخت، نوشته است.
باخ در هر زمینهای که مربوط به خلبانی بشود کار کرد، از جمله ساخت تصاویر متحرک در آسمان توسط نمایش هوایی خلبان تاکتیکی جنگندههای نیروی هوایی، نویسندگی و آموزگاری فنی هوانوردی. او حتی به عنوان راوی و همچنین خلبان نمایشهای هوایی، در فیلمی که از روی کتابش ساخته شده بود حضور داشت. این فیلم هیچ چیز اتفاقی نیست، نام داشت.
گرچه او به هوانوردی علاقه فراوانی داشت با این حال همواره دوست داشت که بنویسد. در دوران دبیرستانش یکی از معلمهای ورزش به ریچارد باخ کمک کرد تا به تواناییهای بالقوهاش پی ببرد. از سال ۱۹۵۹ او عقایدی د مورد یک پرنده که میخواهد دواهای محدودیت را بشکند داشت، منظور کتاب جاناتان مرغ دریایی است که به فیلم هم درآمد. تقریباً تمام کتابهای او از هواپیما بهعنوان وسیلهای برای رساندن یک پیام استفاده میکند. در گریز از منطقهٔ امن، وی کودکیاش را برای ما بازگو میکند. او در ۸ سالگی یکی از برادرانش، بابی را از دست داده است.
از طریق این کتاب میتوان فهمید که او برادری مسنتر از خود به نام روی داشتهاست. ریچارد باخ همسر دوم خود لسلی پریش را در سل ۱۹۷۳ در زمان فیلمبرداری فیلم جاناتان مرغ دریایی که بر اساس کتاب خودش ساخته میشد، ملاقات کرد. البته او سازندگان فیلم را بخاطر تغییراتی که برای آن اجازه نگرفته بودند تحت پیگرد قانونی قرار داد. پس از آن، در بین سالهای ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۱ آنها به دنبال زندگی خود بهدور از جنجال دنیا رفتند. وی در کل آثار بسیار زیبایی را خلق کردهاست. او مؤسس مذهب پرواز است که مریدانی هم بدور خود جمع کردهاست.
از آثاری که به زبان فارسی ترجمه شده میتوان به کتابهایی از قبیل: جاناتان مرغ دریایی (آذرپاد)، پندار، یگانه، گریز از سرزمین امن، هدیه پرواز و فراسوی ذهنم اشاره کرد که در بیشتر آنها، نویسنده به وسیله احساس پرواز در متنهای خود با خواننده ارتباط خوبی برقرار میکند و در مورد شناخت خود، انتخاب و اختیار و در نهایت حقیقت زندگی بحث میکند.
درباره کتاب جاناتان مرغ دریایی:
داستان جاناتان مرغ دریایی داستان زندگی یک مرغ دریایی به نام جاناتان لیوینگستون است که دوست ندارد بنا به عادات همیشگی گروه خود زندگی کند. او دوست دارد رها و آزاد باشد و پرواز را به شکلی بهتر و بلندتر تجربه کند. او بهصورت مخفیانه شروع به تمرین برای پرواز میکند اما پس از مدتی متوجه نگاه عجیب دیگران میشود، آنها تلاش او را برای یادگیری مطالب بیشتری در مورد پرواز درک نمیکنند. این نگاهها تا حدی است که پدر مادر او هم نگرانش میشوند و از او میخواهند که مانند دیگران زندگی کند اما جاناتان هدف مهمتری دارد.
مرغان دریایی او را از جمع خود میرانند و طرد می کنند اما این تازه شروع ماجراهای جاناتان لیوینگستون است. داستان این مرغ دریایی بلندپرواز نزدیک 50 سال است که میلیونها خواننده را محصور خودکرده است. این شاهکار ریچارد باخ، سرشار است از امید، داستان پرواز و رهایی، داستان چگونه دل کندن و پریدن، داستان رها کردن و شکستن تمام عادات. یک داستان نمادین که میشود از آن اوج گرفتن و پرواز تا بلندای آسمان را آموخت. اینکه هرگز نباید مأیوس شد و دست از تلاش کشید. نویسنده این کتاب که خود شیفتهُ پرواز و خلبان است، پروازهای بسیاری را انجام داده از جزئیات پرواز بهخوبی خبر دارد. او از این آگاهی و تجربهُ شخصی برای ایجاد استعارهای قوی استفاده کرده و این کتاب را به بهترین شکل نوشته است.
ریچارد باخ این کتاب را تحت یک سری داستان کوتاه نوشت که در اواخر دهه ۱۹۶۰ در مجله پرواز منتشر شد. نخستین بار در قالب کتاب در سال ۱۹۷۰ منتشر و تا پایان سال ۱۹۷۲ بیش از یک میلیون نسخه چاپ شد. ریدرز دایجست نسخه خلاصه را منتشر کرد و این کتاب در صدر لیست پرفروشهای نیویورک تایمز قرار گرفت و به مدت ۳۷ هفته باقی ماند. در سال ۱۹۷۲ و ۱۹۷۳، این کتاب در صدر فهرست هفتگی ناشران رمانهای پرفروش در ایالات متحده قرار دارد. در سال ۲۰۱۴ این کتاب دوباره با عنوان جاناتان لیوینگستون مرغ دریایی: ویرایش کامل منتشر شد که بخش چهارم ۱۷ صفحهای را به داستان اضافه کرد.
قسمتی از کتاب جاناتان مرغ دریایی:
فکر کرد بنابراین، این آسمان است و اجباراً با خودش تبسمی کرد. ارزیابی آسمان در چنین لحظهای که فرد وارد آن میشد اصلاً شایسته نبود.
ازآنجاییکه او اکنون از زمین، بالای ابرها و به همراه دو مرغ دریایی درخشان میآمد متوجه شد بدن خودش نیز به درخشندگی آنها میشود. در حقیقت همان جاناتان جوان که همیشه در پشت چشمان طلاییاش زندگی کرده بود آنجا بود با این تفاوت که شکل بیرونیاش تغییریافته بود.
بدنش شبیه اندام یک مرغ دریایی بود با این تفاوت که اکنون خیلی بهتر از اندام قبلیاش با آن پرواز میکرد. با خود گفت: چراکه نه، با نصف تلاش بهسرعت و موفقیتی دو برابر از بهترین روزها در روی زمین دست خواهم یافت. اکنون پرهایش با سفیدی و تلالو خاصی میدرخشید و بالهایش چون ورقههای نقرهای صیقل یافتهای نرم و کامل بودند. او شادمانه با وارد آوردن نیرو به این بالهای تازه به پی بردن مواردی دربارهی آنها پرداخت.
در سرعت دویست و پنجاه مایل در ساعت احساس کرد به حداکثر سرعت رسیده است. در سرعت دویست و هفتادوسه مایل با خودش فکر کرد اینک با آخرین سرعتی که میتواند در حال پرواز است و این موضوع او را تا حدی مأیوس کرد.
برای اندام جدید محدودیت توان انجام کار وجود داشت و هرچند خیلی سریعتر از حد پرواز اندام قبلیاش بود اما هنوز هم محدودیتی بود که تلاش عظیمی را برای شکستن رکوردش میطلبید.
به فکر فرو رفت…
ابرها از هم باز شدند و همراهانش با گفتن فرودت مبارک جاناتان در هوای رقیقی ناپدید گشتند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.