تکامل (نظریهای در بحران)
درباره نویسنده مایکل دنتون:
مایکل دنتون (Michael Denton) نویسنده کتاب تکامل (نظریهای در بحران)، متولد ۲۵ اوت ۱۹۴۳، عضو ارشد مرکز علوم و فرهنگ موسسهی دیسکاوری است. او سال ۱۹۶۹ مدرک پزشکی خود را از دانشگاه بریستول دریافت کرد، سال ۱۹۷۴ از کالج کینگ لندن دکترای بیوشیمی گرفت و از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۵ عضو ارشد مرکز تحقیقاتی دانشگاه اوتاگو و محقق علمی در زمینهی بیماریهای ژنتیکی چشم بود.
مایکل دنتون سال ۲۰۱۶ کتاب تکامل: نظریهای همچنان در بحرانی را منتشر و در آن نقد روش مندی بر داروینیسم و نوداروینیسم ارایه کرد. او از لحاظ اعتقادی آگنوستیک (لاادری) است اما در عین حال با نظریه پردازان طراحی هوشمند همکاری نزدیکی دارد و همواره از نظرات غیر تکاملی استقبال میکند. از دیگر کتابهای او میتوان سرنوشت طبيعت، شگفتی آب، آتش ساز و فرزندان نور را نام برد.
درباره کتاب تکامل (نظریهای در بحران):
فرگشت یا تکامل در حوزه زیستشناسی بهمعنی دگرگونی در یک یا چند ویژگی فنوتیپ و وراثت است که طی زمان در جمعیتهای موجودات زنده رخ میدهد. این ویژگیهای فنوتیپی که از نسلی به نسل بعد جابهجا میشوند، صفات کالبدشناسی (آناتومی)، بیوشیمیایی و رفتار را تعیین میکنند. وقوع تکامل منوط به وجود بستری از گوناگونی ژنی در جمعیت است. رویداد فرگشت بدان معناست که تمام موجودات زنده با همه تنوعی که دارند، از نیاکانی مشترک پدیدار گشتهاند.
مطالعه علمی فرگشت (تکامل) از نیمه سده نوزدهم آغاز شد، زمانی که پژوهشها روی ثبت سنگوارهای و گوناگونی جانداران، بسیاری از دانشمندان را متقاعد کرد که میبایست گونهها بهنحوی تکامل یابند. سازوکارهای پیشبرنده تکامل همچنان نامشخص باقی ماندند تا سال 1858 که نظریه انتخاب طبیعی، بهطور مستقل توسط چارلز داروین و آلفرد راسل والاس ارائه شد. در اوایل قرن بیستم، تئوریهای داروینی تکامل با ژنتیک، دیرینشناسی و سامانهشناسی ادغام شدند که با پیوستن یافتههای بعدی چون زیستشناسی مولکولی به اوج رسید. این تلفیق به یک بنیان اصلی در زیستشناسی بدل شد، چنانکه تبیینی منسجم و یکپارچه، برای تاریخ و تنوع زیستی حیات روی زمین، فراهم کرد.
امروزه تکامل در شاخههای مختلف علوم زیستی همچون زیستشناسی بقا، جنینشناسی، بومشناسی، فیزیولوژی، دیرینشناسی و پزشکی، مطالعه و بهکار بسته میشود. تکامل بر دیگر حیطههای مطالعات بشری، همچون کشاورزی، انسانشناسی، فلسفه و روانشناسی نیز اثرگذار بودهاست. همزمان در جزئیات اختلافنظر هست و پرسشهای بسیاری نیازمند پاسخ هستند که زیستشناسان تکاملی به آنها میپردازند. زیستشناسان تکاملی، واقعیت وقوع تکامل را مستند کرده و نظریاتی در شرح علل آن توسعه داده و میآزمایند.
پروفسور مایکل جان دنتون؛ دارای مدرک دکترای بیوشیمی و عضو ارشد در مرکز علوم و فرهنگ انستیتوی دیسکاوری است. دنتون در سال 1985 کتاب «تکامل: نظریهای همچنان در بحران» را با ارائه انتقادی سیستماتیک از نئو داروینیسم اعم از دیرینشناسی، فسیلشناسی، همسانی نوشت، زیست شناسی مولکولی، ژنتیک، بیوشیمی و شواهد طراحی که در طبیعت وجود دارد، نوشت. این کتاب هم بر فیلیپ ای. جانسون؛ پدر طراحی هوشمند و مایکل بهه؛ طرفدار پیچیدگی غیرقابل کاهش و هم بر جورج گیلدر از بنیانگذاران موسسه دیسکاوری تأثیر گذاشت. از زمان نوشتن این کتاب، بسیاری از دیدگاههای او در مورد تکامل تغییر کرده، با اینحال او هنوز هم معتقد است که وجود حیات یک امر طراحی است.
قسمتی از کتاب تکامل (نظریهای در بحران):
زیستشناسان به مدت دو قرن به دو دیدگاه مقابل در زمینهٔ اساس طبیعت اشکال زیستی معتقد بودند. یکی از آنها ساختارگرایی (شکلگرایی) و دیگری کارکردگرایی نامیده میشد. این دو دیدگاه متفاوت در نظمزیستی را استفان جی گولد در کتاب ساختار تئوری تکامل چنین عنوان میکند:
گرچه بیشتر موجودات بهخوبی با محیط اطراف و شرایط زیستی خود سازش مییابند اما از طرحهای آناتومیکی نیز که بر تمامی شرایط فایق میآیند، برخوردارند. با وجود این، دو اصل کارکردگرایی و ساختارگرایی ظاهرا از جهات گوناگونی با هم در تضاد هستند. چرا در ساختارهایی که باید به اشکال خاصی منتهی شوند، ساختار پایهای آنها از هومولوگها یا همساختهایی که هماکنون هیچ کارکرد مشترکی را نشان نمیدهند، منشا میگیرد؟ (مانند مثال داروین در مورد دست یا بالهٔ جلو در پستانداران)
تعیین یک اصل یا اصلی دیگر به عنوان بنیاد علّی زیستشناسی تقریبا موضع هر دانشمند را نسبت به جهان موجودات زنده و دلایل نظم آن مشخص میکند. آیا ما باید طرح نظام طبقهبندی کلی را به عنوان اصل قبول کنیم و سازشپذیریهای منطقهای را به عنوان بدایعی محدود در نظام عظیم کلی در نظر بگیریم؟ یا این سازگاریهای موضعی خود سازندهٔ کل سیستم از صفر تا صد هستند؟ این دو دستگی به منازعات و بحثهای اساسی در زیستشناسی پیشداروینی منجر میشد.
الفـ ساختارگرایی
براساس پارادایم ساختارگرا، بخش قابل توجهی از نظام حیات و هر موجود زنده درواقع نتیجهٔ محدودیتها یا عوامل رایجی است که از خصوصیات اساسی فیزیکی سیستمهای حیاتی و مادهٔ زیستی ناشی میشود. به عبارت دیگر بخشی از نظام زیستی منشا گرفته از سازگاری در جهت اقناع نتایج کارکردی نیست. یکی از سادهترین مثالهای این نوع نظم ساختارگرایانه، دیوارهٔ غشا است که براساس قوانین فیزیکی و صفت آبگریزی چربیهای تشکیلدهندهٔ آن و بدون در نظر گرفتن تاثیرات کارکردیای که میتواند ارایه دهد، لایهٔ نازکی روی سطح سلول میسازد.
این فشارهای درونی یا «قوانین اشکال زیستی» آنگونه که در قرن نوزدهم به آنها رجوع میشد درواقع اعتقاد بسیاری دانشمندان پیش از داروین برای محدودکردن روشهایی بود که براساس آنها موجودات در طرحها و انواع محدودی ساخته میشدند. دقیقا مانند قوانین اشکال شیمیایی یا کریستالی که ساختارهای شیمیایی و کریستالی را به تعداد مشخص و قانونمندی محدود میکنند.
براساس این دیدگاه بسیاری از اشکال پایهای حیات به روشی که سایر اشکال طبیعی بر آن اساس شکل میگیرند ظاهر شده ـنهایتا از خود نظامبخشی ماده و اصالت جهانشمولی دارند. ساختارگرایی ـحداقل در حالتی که در قرن نوزدهم در نظر گرفته میشد و در مدلی که من اینجا از آن دفاع میکنم این را که انواع اصلی حیات و همچنین پروسهٔ کلی تکامل در کرهٔ زمین در طبیعت تعبیه شدهاند، شرح میدهد. بنا بر این نظر، حیات آنطور که پس از داروین به آن نگاه شد، ساختهٔ «زمان و شانس» نیست؛ بلکه بخشی قابل پیشبینی و ضروری از کل جهان هستی است.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.