سبد خرید

تانگوی شیطان

ناشر : نگاهدسته: , ,
موجودی: موجود در انبار

210,000 تومان

در غروب یک روز پاییزی قرار است که چند روستایی مقداری پول نقد دریافت نمایند و آنجا را ترک کنند. چند نفر می‌خواهند که پول بیشتری از سهمشان به جیب بزنند و زودتر بگریزند. اما خبر برگشت شخصی زبان‌باز که فکر می‌کردند مرده، به گوششان می‌رسد. آن‌ها نگران می‌شوند که او همه‌ی پول را به چنگ آورد و از آن برای عملی کردن طرح عظیمش که رونق بخشیدن به روستاست، استفاده نماید.

تعداد:
مقایسه



تانگوی شیطان

درباره نویسنده لسلو کراسناهورکایی:
لاسلو کراسناهورکایی رمان‌نویس و فیلم‌نامه‌نویس اهل مجارستان است. این نویسنده که به نوشتن آثاری طویل و پیچیده شهرت دارد بیشتر با فرانتس کافکا و ساموئل بکت مقایسه شده‌است. او برنده جایزه ادبی من بوکر در سال ۲۰۱۵ است.
وی پس از انتشار رمان تانگوی شیطان در سال ۱۹۸۵ به شهرتی جهانی رسید. این رمان در سال ۲۰۱۲ به انگلیسی ترجمه و منتشر شد. بلا تار، فیلمساز مجار، در سال ۱۹۹۴ فیلمی هفت ساعته با همکاری کراسناهورکایی با اقتباس از این رمان ساخت.

درباره کتاب تانگوی شیطان:
کتاب تانگوی شیطان اثر لسلو کراسناهورکایی، برنده‌ی جایزه‌های ادبی متعددی همچون نوبل، پولیتزر و من بوکر شده و زندگی مردمی را به تصویر می‌کشد که در یک روستای کوچک در مجارستان روزهای آرامی را پشت سر می‌گذارند و تنها سرگرمی‌شان انتظار تغییر فصل‌هاست.
لسلو کراسناهورکایی در مصاحبه‌ای گفته است: «شاید این حرفم کمی عجیب به نظر برسد اما به نظرم شرایطی که امروز در مجارستان وجود دارد فرق چندانی با گذشته ندارد. فروپاشی شوروی و استقلال سیاسی که نتیجه‌ آن بود، این شانس را به مجارها داد تا کشورشان را دوباره بازسازی کنند. اما سوالی که در ذهن من شکل گرفت این بود که چطور همان مردم قادر خواهند بود کشوری نو بسازند؟ همین باعث شد غم و اندوه در قلبم بماند. شاید تنها فرق این روزها با سابق این است که باران کمتر می‌بارد، همین!»
لسلو کراسناهورکایی در ادامه می‌گوید: «خواسته‌ام این نیست که در کتابم پیامی سیاسی دهم مانند سیاست‌های اتحاد جماهیر شوروی که هیچگاه نتوانستم از آن برداشت سیاسی کنم. تنها چیزی که ذهنم را مشغول می‌کرد این بود که چرا چهره تمام مردم مانند بارانی که مدام بر خاک مجارستان می‌بارید غمگین بود و چرا خودم هم در میان آن مردم و باران، آنقدر دلتنگ و اندوهگین هستم.»
لسلو کراسنا هورکایی: «تنها پیشنهاد من به کسانی که کتاب ‌هایم را نخوانده ‌اند این است که از خانه بیرون بروند، جایی – مثلا کنار یک نهر آب – بنشینند و هیچ کاری نکنند، به هیچ چیز فکر نکنند و مانند سنگ ‌های کف رودخانه در سکوت سر جایشان بمانند. سرانجام کسی را ملاقات خواهند کرد که کتاب‌ های من را خوانده است»
سوزان سونتاگ: «استاد مجار روایت آخرالزمانی که قابل قیاس با گوگول و ملویل است»
و. گ. سِبالد: «نگاه کراسنا هورکایی به جهان یادآور نفوس مرده‌ی گوگول است و فرسنگ‌ها با دغدغه‌ های حقیر نویسندگان معاصر فاصله دارد»

قسمتی از کتاب تانگوی شیطان:
صبح یکی از روزهای پایانیِ اکتبر، کمی پیش از آن که اولین قطره‌های باران بی‌امان پاییز بر زمین‌های ترک‌خورده و نمک‌آلود غربِ شهرک ببارد (که دریاچه‌ای از گل و لای زرداب‌مانند و بویی نامطبوع پدید می‌آورد و کوره‌راه‌ها را صعب‌العبور و رسیدن به شهر را ناممکن می‌کرد) فوتاکی با صدای ناقوسی از خواب بیدار شد. نزدیک‌ترین مکانی که ممکن بود صدا از آنجا بیاید، نمازخانه‌ای متروک در چهار کیلومتری جنوب‌غربی در شهرک هُخمایس بود اما جدا از این که نمازخانه ناقوسی نداشت، برج آن نیز طی جنگ فرو ریخته و نمازخانه هم دورتر از آن بود که صدای ناقوس احتمالی‌اش به اینجا برسد. با این وجود صدا طوری بود که گویی از همان نزدیکی می‌آید، زنگ غرای ناقوس و طنین پیروزمندانه‌اش را باد می‌روبید و چنان می‌نمود که گویی منبع صدا چندان دور نیست («انگار صدا از آسیاب می‌آد…») فوتاکی آرنج‌هایش را بر بالش جابه‌جا کرد تا از پنجره‌ی کوچک و جابه‌جا بخارگرفته‌ی آشپزخانه نگاهی به بیرون بیندازد، چشمانش را به آسمان آبی و کم‌فروغ سپیده‌دم دوخت، زمین‌های اطراف غرق در طنین ناقوسی که هر دم ضعیف‌تر می‌شد، ساکت و آرام می‌نمود. تنها نوری که به چشم می‌آمد سوسویی از پنجره‌ی خانه‌ی دکتر بود که اندکی از باقیِ خانه‌های شهرک فاصله داشت، سال‌ها می‌شد که ساکن آن خانه نمی‌توانست در تاریکی بخوابد. فوتاکی نفس در سینه حبس کرد تا شاید بتواند جهت صدا را تشخیص دهد: نمی‌خواست کوچک‌ترین طنین صدایی که هر دم ضعیف و ضعیف‌تر می‌شد را نشنیده بگذارد («باید خواب باشی، فوتاکی…») با وجود این که چلاق بود اما معروف بود سبکْ قدم برمی‌دارد، بی‌صدا و مثل گربه‌ها، لنگان بر کف سنگی و سرد آشپزخانه پیش رفت، پنجره را باز کرد و سرک کشید («همه خوابیدن؟ کسی صدا رو نشنید؟ چرا هیشکی این دور و برا نیست؟») بادِ سرد و مرطوب به صورتش خورد و فوتاکی برای لحظه‌ای چشمانش را بست، با دقت گوش سپرد اما جز صدای خروسی و پارس سگی در دوردست و زوزه‌ی باد که از چند دقیقه پیش وزیدن آغاز کرده بود تنها صدای خفیف ضربان قلبش را می‌شنید، گویی کل ماجرا بازی یا پَرهیبِ یک خواب بود («…شاید کسی خواسته منو بترسونه.») نگاه غم‌زده‌اش را به آسمانِ گرفته دوخت، سپس به زمین‌های اطراف و آن چه از حمله‌ی ملخ‌ها در تابستان باقی مانده بود نگاهی انداخت و ناگهان بر شاخه‌ی باریک یک اقاقیا گذر بهار، تابستان، پاییز و زمستان را دید، چنان که گویی زمان تنها میان‌پرده‌ای بیهوده در فضایی لایتناهی است، شعبده‌ای ماهرانه تا از آشوبْ نظمی ظاهری بیافریند، یا از منظری کلی احتمال وقوع پیشامدها را چون اجباری گریزناپذیر بنمایاند…خود را مصلوبِ تابوت و گهواره‌ای یافت که با تقلایی دردمندانه می‌خواهد تن خویش را از آن‌ها برهاند تا سرانجام آن را -عریان، بی هیچ نشانی از هویت، عاری از هر آن چه نابایست است- به دست مرده‌شوران، آنان که غضبناک و خاموش در پیش‌زمینه‌ی شلوغی از شکنجه‌گران و دباغان اوامر را گردن می‌نهند برساند، آن گاه است که بی هیچ نشانی از ترحم ناچار به مشاهده‌ی حال و روز دیگران خواهد شد، بی آن که بخت آن را داشته باشد بار دیگر به زندگی بازگردد، چون سرانجام در آن لحظه است که خواهد فهمید همه‌ی عمر با عده‌ای متقلب که ورق‌هایشان را از پیش نشانه گذاشته بوده‌اند طرف بوده و آنان همان‌هایی هستند که در نهایت تنها چیزی را که برای نجات خویش دارد از چنگش درخواهند آورد: امیدِ یافتنِ راه بازگشت به خانه. سرش را به سمت شرق گرداند، جایی که روزگاری تجارت رونق داشت، حال از آن دوران تنها چند ساختمان ویرانه و متروک باقی مانده بود، نخستین پرتو خورشید سرخ و بادکرده را دید که از فراز بام آغل مخروبه‌ای با توفال‌های فروریخته می‌درخشد. 

اشتراک گذاری:
نويسنده/نويسندگان

مترجم

نوع جلد

شمیز

قطع

رقعی

نوبت چاپ

سال چاپ

1398

تعداد صفحات

288

زبان

موضوع

,

شابک

9786003760936

وزن

308

جنس کاغذ

عنوان اصلی

Satantango
1985

جوایز

برنده جایزه جهانی من بوکر 2015

دنیای سینما

Satantango-1994

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “تانگوی شیطان”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.

پرسش و پاسخ از مشتریان

هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!

موقع دریافت جواب مرا با خبر کن !
در حال بارگذاری ...