تابوت تهی
درباره نویسنده آلبرتو بارراتیسکا:
آلبرتو بارراتیسکا نویسنده کتاب تابوت تهی، زادهی 18 فوریهی 1960، نویسندهای ونزوئلایی است. بارراتیسکا در کاراکاس به دنیا آمد. او دانش آموختهی دانشگاه مرکزی ونزوئلا است و اکنون در دپارتمان ادبیات همین دانشگاه، به تدریس مشغول است. او چهار رمان، یک مجموعهی شعر و سه کتاب تاریخی نوشته است.
درباره کتاب تابوت تهی:
داستان از جایی شروع میشود که چاوز اعلام میکند دچار بیماری سرطان است و با مرگ چاوز خاتمه مییابد. اما آیا واقعا داستان تمام شده یا بیماری چاوز به جامعهاش سرایت کرده است؟ آیا خود چاوز تبدیل به غدهای سرطانی شده، به آهستگی ریشه دوانده و به اصطلاح متاستاز کرده و سرانجام، بیمار را، کشورش را، به فنا داده است؟
رهبران کاریزماتیک چه دارند؟ نگاه فقرا و مردم ستمدیده ونزوئلا به چاوز چگونه است؟ چرا دوستش میدارند؟ چاوز با تبدیل کردن خودش به قهرمانی اسطورهای چه بر سر ونزوئلا آورده؟ آنچه از دریچه دوربین و یا از طریق دنیای مجازی به خورد مردم داده میشود چقدر با واقعیت متفاوت است؟
اینها چیزهایی است که تیسکا نه با زبانی خشک بلکه با زبان داستان، بدون به کاربردن واژههای ثقیل سیاسی، و از خلال اتفاقاتی که برای شخصیتهای داستان میافتد و در لابهلای گفتوگوهای آنها برای ما بازگو میکند. و صدالبته، با وجود اینکه شخصا مخالف سیاستهای چاوز است، هیچ شخص و تفکری را در داستانش قضاوت نمیکند بلکه میکوشد تا چاوز و سیاستهایش را از منظری دیگر ببیند.
قسمتی از کتاب تابوت تهی:
زنگ تلفن سکوت شب را شکست. میگل سانابریا صدا را نشنید. دستشویی بود، مسواک میزد. بئاتریس، زنش، که در سالن تلویزیون نگاه میکرد، بدون چشم برداشتن از صفحه تلویزیون، فریاد زد، «تلفن…» تا او را خبر کرده باشد. کلمه تلفن همچون پاره سنگی از راهرو گذشت و به او رسید. سانابریا تلفن را جواب داد. ولادیمیر، برادرزادهاش، پشت خط بود، بی قرار و عصبی؛ طوری حرف میزد انگار کلمات به زور از دهانش بیرون میآیند. گفت: «باید همدیگر را ببینیم.» سانابریا پاسخ داد: «چی؟» ولادیمیر گفت: «در اولین فرصت ممکن.» سانابریا پرسید: «اتفاقی افتاده؟ فوری است؟» ولادیمیر پاسخ داد: «بله، خیلی فوری است. همین حالا از هاوانا رسیدهام. هواپیما تازه نشسته است.» سانابریا دیگر چیزی نگفت.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.