تابوتی از هنگ کنگ
درباره نویسنده جیمز هدلی چیس:
جیمز هدلی چیس، (24 دسامبر 1906 – 6 فوریه 1985)، نویسندهی انگلیسی بود. او با نام واقعی ریموند مارشال در لندن به دنیا آمد. پدرش دوست داشت که آیندهای علمی داشته باشد بنابراین جیمز را در مدرسه ی کینگ در روچستر ثبت نام کرد. چیس، خانه را در 18 سالگی ترک و در سال 1932 با سیلویا ری ازدواج کرد. او وارد کار فروش کتاب و آثار ادبی شد که مقدمهای بود بر ورودش به دنیای نویسندگی. چیس به عکاسی و گوش دادن به موسیقی کلاسیک نیز عشق میورزید.
جیمز هدلی چیس به دلیل خلق تعلیقهای نفسگیر داستانی لقب پادشاه جنایت را در انگلستان و سلطان تریلر را در امریکا دارد. این نویسنده انگلیسی با تاثیرپذیری از نویسندگان رمان سیاه امریکایی، در زمان جنگ جهانی با اولین رمان خود یعنی«کسی برای دوشیزه بلندیش ارکیده نفرستاد» در سال 1939 به شهرت رسید. چیس در دوره دوم نویسندگی که در سال 1949 و با رمان «وقتی مُردی تنها میشوی» وارد نوشتن رمان جنایی با رویکرد کارآگاه خصوصی شد و بعدها با رمانهایی چون «تابوتی از هنگکنگ» این راه را که مخاطب زیادی پیدا کرده بود ادامه داد.
چیس کارنامهی بسیار پرباری دارد و بیش از 90 کتاب معمایی از او به جای مانده است. جیمز هدلی چیس به همراه همسرش به فرانسه و سپس به سوییس نقل مکان کردند و او، پس از گذران زمانی حدود 15 سال در این کشور، جان خود را از دست داد.
درباره کتاب تابوتی از هنگ کنگ:
کتاب تابوتی از هنگ کنگ دربردارنده داستانی جنایی است که به قلم عنوان دار پادشاه جنایت در انگلستان و سلطان تریلر در آمریکا نگارش شده و پیش از هر چیز داستانی را پیرامون یک انسان با همهی ویژگیهای احساسی و عاطفی دیگر انسانها به تصویر میکشد که از قضا در قامت کارآگاهی خصوصی ظاهر شده است و برای کشف معمای جنایتی که سرنخ آن به هنگ کنگ میرسد با پذیرش خطرات موجود و موانعی که سر راهش قرار میگیرند سفر خود را آغاز میکند تا خواننده را به تماشای داستانی چند بعدی که مفاهیمی متضاد را در خود جای داده است فرابخواند.
قسمتی از کتاب تابوتی از هنگ کنگ:
یک احساس ناگهانی و بیدلیل مرا به یاد ژو-آن انداخت.
«از من پرسیده بودید که ژو-آن خوشگل بوده یا نه. این طور بوده. عکس را به سمت او دراز کردم. یک لحظهی طولانی حرکتی نکرد و عکس را نگرفت. گرچه شاید به علت نور چراغها بود ولی حس کردم که رنگ او پریده است. حالا نوبت من بود که در موقعی که او عکس زن مرده را نگاه میکرد صورت او را تماشا کنم. او مدت زیادی مشاهدهاش را طول داد و بعد عکس را به من پس داد. با صدای سردی گفت: «واقعا زیبا بوده.»
لیوانهایمان را در دست گرفتیم و پرسیدم: «گفتید که مراسم تدفین فرداست؟»
«بله.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.