بیسرنوشتی
درباره نویسنده ایمره کرتس:
ایمره کرتس (Imre Kertész) نویسنده کتاب بیسرنوشتی، ( تولد۱۹۲۹، درگذشته ۲۰۱۶) نویسنده اهل مجارستان برنده جایزه نوبل ادبیات ۲۰۰۲. از مهمترین آثار او میتوان به رمان «بیسرنوشت» اشاره کرد. رد پای تجربیات و مشاهدات کرتس در اردوگاه بوخنوالد را میتوان به خوبی در این رمان دید که معروفترین اثر او نیز محسوب میشود. او مجموعاً ۱۳ سال از عمر خود را صرف نوشتن این رمان کرد. «بیسرنوشت» یکی از تأثیرگذارترین و دردناکترین آثار ادبی در باره فاجعه هولوکاست است. ایمره کرتس در۱۹۹۰با رمان «دعای کَدیش برای کودکی که متولد نشد» به شهرت رسید؛ کدیش، دعایی است که یهودیان برای مرده میخوانند، و در رمان، دعایی است که او برای فرزندی قرائت میکند که حاضر نیست به دنیایی بیاورد که اجازه برپایی اردوگاههای مرگ را دادهاست.
کرتس هنگامی که نوجوان بود در سال ۱۹۴۴ به اردوگاه مرگ آشویتس، در لهستان که در اشغال آلمان بود فرستاده شد. او از آنجا به اردوگاه کار اجباری بوخنوالد فرستاده شد که یک سال بعد بدست متفقین آزاد شد. اما وقتی آقای کرتس به مجارستان بازگشت، فقط برای دوره کوتاهی آزادی داشت که به کار روزنامهنگاری و نویسندگی بپردازد. در ۱۹۵۱ که روزنامه او تبدیل به یکی از روزنامههای حزب کمونیست شد، از آنجا اخراج شد. اما به هر حال، توانست کتابهایی منتشر کند که به زبان آلمانی ترجمه شد. او در بین سالهای ۲۰۰۲ تا ۲۰۱۲ میلادی در برلین زندگی میکرد تا اینکه به علت بیماری بار دیگر به وطنش بازگشت.
درباره کتاب بیسرنوشتی:
کتاب حاضر دفتر نخست از سه گانه شبه زندگینامه ایمره کرتیس، نویسنده مجارستانی و از بازماندگان هولوکاست است. اما آنچه این دفتر را از آنچه در پی آن میآید متمایز میکند، لحن معصومانه و عاری از تفسيرها و پیش داوریهای معمول است. به این معنا که اگر در شکست (۱۹۸۸) و دعا برای کودکی که زاده نشد (۱۹۹۰) قهرمان بزرگسال داستان به تحلیل وقایع هولوکاست و پس از آن حکومت کمونیستی مجارستان میپردازد، گئورگی نوجوان رمان بیسرنوشتی به توصیف بیکم و کاست واقعیت جاری در سطح بسنده میکند، چرا که در واقع از دانش و آگاهی لازم برای معنا بخشیدن به پوچی تجربهای که از سر میگذراند برخوردار نیست.
چنین است که خواننده آشنا به تاریخ جنگ جهانی دوم در لحظات بسیاری خود را یک قدم جلوتر از راوی میبیند و رنجی که میبرد نه از همذات پنداری با نوجوانی قربانی، که از لمس فاجعهای است که فراتر از آگاهی محدود و محصور او در جریان است. برای مثال از دید راوی میان تصویر سالمندان و معلولانی که شتابان خود را به صف مخصوص تسهیلات ویژه میرسانند با بوی نامطبوعی که از کورههای میان راه برمیخیزد و زبری صابونهای اردوگاه که پوست را خراش میدهد ارتباط معناداری وجود ندارد. بنابر این توصیف خونسردانه و بیاحساس او بر گزندگی نتیجهای که خواننده به ناچار از کنار هم گذاشتن این تصاویر میگیرد، میافزاید.
قسمتی از کتاب بیسرنوشتی:
امروز مدرسه نرفتم. یعنی رفتم، اما فقط برای این که از معلمم اجازه بگیرم برای غیبت امروز، نامهای هم برایش بردم که در آن پدرم خواهش کرده بود به «دلايل خانوادگی» امروز را به من مرخصی بدهد. معلمم پرسید این «دلیل خانوادگی» چیست که جواب دادم پدرم برای کار اجباری احضار شده است. این را که شنید رضایت داد و دیگر چیزی نگفت.
بعد از آن یکراست به طرف مغازهمان راه افتادم. پدرم گفته بود که آنجا منتظرم خواهند بود. این را هم گفته بود که باید عجله کنم، چون شاید آنجا به من احتياج داشته باشد. در واقع یکی از دلایل این که از من خواسته بود امروز به مدرسه نروم همین بود. دلیل دیگر هم این که «به این ترتیب میتوانست در آخرین روز پیش از جدا شدن از خانوادهاش مرا کنار خودش داشته باشد»، این را هم خودش گفته بود، اما نه همان موقع. حالا که یادم میآید امروز صبح وقتی به مادرم تلفن زد این را گفت. امروز پنجشنبه است و روزهای پنج شنبه و یکشنبه هر هفته، بعد از ظهرهای من به طور کامل مال مادرم است. با این حال پدرم به او خبر داد که: «امروز نمیتوانم گیوری کوچولو را به تو بدهم.» و این دلیلی بود که آورد. البته باز هم ممکن است این طور که میگویم نباشد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.