بیمار
درباره نویسنده مایکل پالمر:
مایکل پالمر (Michael Palmer) نویسنده کتاب بیمار، با نام اصلی مایکل استفن پالمر، M.D. (۹ اکتبر ۱۹۴۳ – ۳۰ اکتبر ۲۰۱۳)، پزشک و نویسنده آمریکایی بود. از رمانهای او اغلب به عنوان تریلر پزشکی یاد میشود. برخی از رمانهای او در فهرست پرفروشترینهای نیویورک تایمز قرار گرفتهاند و به 35 زبان ترجمه شدهاند. یکی، اقدامات افراطی (1991)، در سال 1996 در فیلمی به همین نام با بازی هیو گرانت، سارا جسیکا پارکر و جین هکمن پذیرفته شد.
درباره کتاب بیمار:
رمان « بيمار» درباره جنايتكاري است كه به تومور مغزي دچار شده و براي از بين بردن اين تومور به متخصصان مغز و اعصاب مراجعه مي كند.
بعد از قتل دكتر سيليون ميز توسط فردريم ويلسون و باقي نمادن هيچ سرنخي در محل جنايت ، پليس به دنبال كشف راز اين قتل تحقيقات خود را براي گشودن راز ايبن معما آغاز مي كند .
رمان « بيمار » از گونه رمان هاي معمايي و پليسي است ” پليس و جنايتكاران در اين كتاب در اتاق علم يك بيمارستان باهم روبرو مي شوند . تيم هاي جراحي با دقت در حال از بين بردن تومور مغزي مردي است كه پليس در تعقيب اوست اما جنايتكاران كه نجات سردسته شان اهميت زيادي دارد همه چيز را پيش بيني كرده و با گروگان گرفتن تيم جراحي و يك هلي كوپتر در صدد فرار هستند ، از طرفي نجات گروگان ها براي نيروهاي امنيتي اهميت حياتي دارد و…
قسمتی از کتاب بیمار:
سی ثانیه قبل از آن که الکس بیشاپ عملاً پی ببرد کرافت از سمت چپش نزدیک میشود، ضربات منقطع عصای او را تشخیص داد. همان طور، مثل یک ساعت گذشته، بی حرکت ماند و در حالی که کاملاً پیرامون بنای یادبود اف دی آر مموریال را زیر نظر داشت، پایین یک درخت کمین کرد. مل کرافت که حالا قائم مقامی ریاست هیئت مدیره دایره اجرایی سازمان سیا را به عهده داشت، قول داده بود تنها بیاید و با توجه به سوابقش، احتمال این که زیر قولش نزند زیاد بود اما به هر حال کرافت یکی از مردان اصلی سازمان بود و بیشاپ میدانست احتیاط شرط اول بقا است. به عنوان یک مأمور اجرایی هفده سال در خطرناکترین نقاط جهان فعالیت کرده بود و زنده ماندنش خود گواهی بر این مدعا بود.
ساعت شش صبح بود. آفتاب بی رمقی از میان ابرهای تکه تکه شده می تابید و بر قسمت متلاطم رودخانه پوتوماک نور میپاشید. از آخرین باری که بیشاپ به واشنگتن رفته بود، نه ماه میگذشت. در مجموع تحمل آنجا را نداشت، اما محوطه پیرامون رودخانه به نظرش زیباترین نقطه تمام شهرها میرسید. دو دونده و یک دوچرخه سوار از کنار مرد کور عبور کردند، هیچ کدام نتوانستند جلوی خودشان را بگیرند، برگشتند و کنجکاوانه به او نگاه کردند. خطری وجود نداشت. بیشاپ برای آخرین بار محوطه را از نظر گذراند و از مخفیگاهش خارج شد، از میان علفهای بلند دزدکی به طرف کرافت. رفت هنوز حدود پنج متر با او فاصله داشت که قائم مقام سازمان به طرفش چرخید و با همان حالت کشیده حرف زدنش که به اهالی می سی سی پی می مانست، گفت…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.