به سوی من بازگرد
درباره نویسنده ملیسا فاستر:
ملیسا فاستر (Melissa Foster) نویسنده کتاب به سوی من بازگرد، داستاننویس پرفروش و محبوب نشریات برتری همچون نیویورک تایمز و یو اس ای تودی است. ملیسا فاستر که داستاننویسی، توانمند و خلاق است، به عنوان بنیانگذار کافه ادبیات جهان نیز فعالیت دارد. عواطف و احساسات موتیف پررنگی در آثار داستانی فاستر است. او با داستانهای جذاب عاشقانه و تاریخیاش به شهرت رسید و این سبک را همچنان به عنوان امضایی بر آثارش ادامه میدهد. از جمله کتابهای مشهور و پرافتخار فاستر میتوان به «تعقیب آماندا» اشاره کرد.
درباره کتاب به سوی من بازگرد:
نقد کتاب Midwest: «داستان کتاب به سوی بازگرد، ترکیبی از امید و صبر و عشق است که به زیبایی داستانی پرتعیلق را روایت میکند.»
سو هریسون: «یک داستان عاشقانۀ زیبا و شگفتانگیز؛ با پسزمینه خیانت و جدایی.»
جونی راجرز: «داستانی سینمایی و احساسی! با رگههایی از وفاداری و عشق بیپایان.»
جایی که مفهوم صبر با عشق پیوند میخورد، رمان به سوی من بازگرد آغاز میشود.
تس جانسون پیش از شروع طوفان حوادث هولناک در زندگیاش همه چیز داشت! او با همسر جذاب و عکاسش زندگی عاشقانهای را در مریلند تجربه میکردند و میان این زوج خوشبخت چیزی غیر از عشق وجود نداشت.
بو، همسر تس، ماموریتی مییابد که در طی آن راهی عراق میشود و گزارشی از وضعیت مردم جنگزده عراق تهیه میکند. ملیسا فاستر (Melissa Foster) گرهافکنی داستان را جایی به اوج میرساند که بالگرد بو در صحرایی بینام و نشان سقوط میکند و همه تصور میکنند که بو در این سانحه کشته شده است!
از این نقطه روایت در دو نقطه جغرافیایی عراق و مریلند به موازات هم ادامه مییابد. بانوی پزشک عراقی به نام سُها، بدن آسیبدیده و نیمه جان بو را پیدا میکند و به پناهگاهی که در آن یک زن دیگر و چند کودک وجود داشتند، میبرد. بو رفته رفته با فرهنگ شرقی و عربی عراق بیشتر آشنا شد و از تس مدتها بیخبر بود.
تس با شنیدن خبر سقوط بالگرد بو در عراق اطمینان داشت که همسر محبوبش را از دست داده است و تمام امید او برای اطلاع دادن خبر بارداریاش به بو ناامید شد. تس عمیقا در سوگ مرگ نابههنگام همسرش بود که پیامی مرموز از یک ناشناس همه چیز را دگرگون کرد…
قسمتی از کتاب به سوی من بازگرد:
دفترچه تس که روى صندلى کنار راننده قرار داشت بو را مثل سیبى که حوا را فرا خوانده بود، صدا مىکرد. به آن نگاه کرد، قدرتش را جمع مىکرد براى چیزى که پیش رویش قرار داشت. نباید آن را مىآورد. مطمئن نبود چرا آن را آورده است. دفتر را برداشت و آن را در آغوش کشید.
او زمزمه کرد: »تسى.« پاکت نامهاى از دفترچه افتاد، و روى پاى او فرود آمد. نامش با دست خط تس روى آن نوشته شده بود. دفترچه را روى صندلى قرار داد و در مورد نامه تعمق کرد. آیا آن نامهاى براى خبر دادن این بود که رابطهشان تمام شده است و او عشق دیگرى یافته، و توضیح این که چرا او را ترک مىکند؟ نمىخواست بداند.
بو جسمش را در گرماى پدر و مادرش فشرد. اشکهاى مادرش در خمیدگى گردنش فرود آمدند. پدرش محکم او را در آغوش کشید و دست پهن خود را پشت بو گسترد. اگر مىتوانست براى همیشه در آغوش آنان باقى مىماند، محفوظ از کابوسى که از دور نمایان بود. با آگاهى از درک موقعیت، مىدانست که کار درست و انسانى براى انجام دادن، خاموش کردن دستگاههاى حمایت کننده تس بود، آماده کردن پایانى براى همه کسانى که او را دوست داشتند، پایانى براى درد و رنج آنان. فقط مطمئن نبود، واقعاً توانایى انجام آن را داشته باشد.
کارول از کنار بو قدمى به عقب برداشت. بینىاش را تمیز کرد، و چشمانش را با دستمالى پاک کرد. رابرت دستش را از پشت بو برداشت و او را رها کرد. بو مقابل پدرش باقى ماند- امنیت کودکى بازنگرى شد. سرانجام بو خودش را عقب کشید، با نگاهى بىحالت و بىنور همراه برقى در چشمانش. تودهاى در مجراى تنفسش ساکن شد. نمىتوانست احساسى را که همه را از کار افتاده کرده بود برهم بزند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.