به سوی فانوس دریایی
درباره نویسنده ویرجینیا وولف:
آدالاین ویرجینیا وولف رماننویس، مقالهنویس، ناشر و منتقد انگلیسی متولد 26 ژانویه 1882 است. او از چهرههای برجستهی ادبی انگلستان شناخته میشود و سالهای بین دو جنگ جهانی، از مهرههای اصلی انجمن روشنفکری بلومزبری بود. ویرجینیا وولف یکی از مشهورترین نویسندگان قرن بیستم است و تقریباً بر همهی نویسندگان بعد از خود تأثیر شگفتانگیزی گذاشته است.
ویرجینیا وولف متولد شهر لندن در کشور انگلستان است. او فرزند پدری نویسنده و مادری اهل مطالعه بود، درنتیجه ویرجینیا از کودکی به منبع کاملی از کتاب دسترسی داشت. پدر ویرجینیا بیشترین تأثیر را در شکلگیری شخصیت دخترش داشت. پدر ویرجینیا او را دائماً تشویق به مطالعه میکرد و به ویرجینیا نشان میداد که چگونه باید با تمام احساسش یک شعر و یا داستان را بخواند.
یکی دیگر از تأثیرگذارترین افراد در زندگی ویرجینیا وولف همسرش لئوناردو وولف بود. لئوناردو کارمند پیشین ادارهی سیلان و از دوستان قدیمی برادر ویرجینیا بود. این زوج تا روزهای آخر زندگی ویرجینیا زوج خوشحال و خوشبختی بودند. اما متأسفانه ویرجینیا در طول زندگیاش دو بار درگیر بیماری افسردگی شد، او توانست بار اول بر این بیماری غلبه کند اما این دفعهی دوم که این بیماری به سراغ ویرجینیا آمد او را وادار به خودکشی کرد. نامهای خودکشی ویرجینیا به همسرش لئوناردو یکی از لطیفترین نامههای عاشقانه شناخته میشود.
نوشتههای ویرجینیا وولف در قرن بیستم باعث ایجاد جنبش زنان و فمینیسم شد. یکی از مهمترین کتابهایی که ویرجینیا وولف دربارهی حق زنان نوشته است کتاب اتاقی از آن خود است. وولف در این کتاب مسئلهای را تحت عنوان «خواهر شکسپیر» بیان میکند. او معتقد است که کسی نمیداند اما اگر درگذشته خانمها هم حق نوشتن و اتاقی از آن خود داشتند ممکن میبود که نویسندگانی در سطح شکسپیر و امثال او میشدند.
درباره کتاب به سوی فانوس دریایی:
به سوی فانوس دریایی، معروفترین اثر ویرجینیا وولف است؛ رمانی که به نوعی تاریخچة زندگی خود نویسنده است؛ و ویرجیینا وولف خود این موضوع را در نامهها و خاطراتش یادآور شده است. بیشتر شخصیتهای این رمان، یک همتا، و یا به عبارت دیگر، یک المثنی از خود در زندگی واقعی دارند. در ۲۷ ژوئن ۱۹۲۵ زمانی که ویرجینیا وولف تصمیم به نوشتن این رمان گرفته بود، در دفتر خاطراتش نوشت: «من نام جدیدی برای کتابهایم اختراع کردهام، که جایگزین واژه «رمان» خواهد شد. یک نام جدید توسط ویرجینیا وولف.اما چه نام جدیدی؟ مرثیه؟» به سوی فانوس دریایی در واقع مرثیهای است برای پدرش، سوگنامهای برای برادر مردهاش، توبی، و خواهر نیمه جانش، استلا، و برای دوران کودکیاش.
داستان از سه بخش تشکیل شدهاست؛
بخش اول که بیشترین حجم کتاب را هم در بر میگیرد، پنجره نام دارد. پنجره معانی مختلفی میتواند داشته باشد. شاید پنجرهای برای ما برای شناخت قهرمانان داستان، شاید پنجرهای برای قهرمانان داستان تا از آن به فانوس دریایی برسند و شاید خود داستان که با راویهای مختلفی و به عبارتی دیگر از پنجرههای مختلفی روایت میشود، در این بخش، نویسنده داستان، یک روز خانواده رمزی را همراه با مهمانان آنان، از زبان خودشان روایت میکند. این روایت راویان مختلفی دارد و این یکی از برجستهترین نکات رمان است که از زبان راویهای مختلف روایت میشود. زندگی تک تک شخصیتهای داستان با تفصیلی باورنکردنی از زبان خودشان بیان میشود. زندگی و بیان همهٔ آنها در خانم رمزی به اشتراک میرسد که حلقهٔ پیوند تمامی قهرمانان داستان است.
قسمت دوم کتاب: زمان میگذرد، روایتی سریع از سرنوشت قهرمانان داستان طی ده سال آینده است و اینکه خانم رمزی میمیرد، خانوادهٔ رمزی از هم میپاشد و دیگر اتفاقات کوچک و بزرگی که میافتد.
بخش سوم و پایانی داستان تحت عنوان فانوس دریایی، برمی گردد به اینکه در غیاب خانم رمزی قهرمانان داستان دوباره به خانهٔ قدیمی برمی گردند، آقای رمزی و پسرهایش به فانوس دریایی میروند، لی لی بریسکو نقاشیاش را در حالتی که به شهود رسیدهاست کامل میکند و کارمایکل به شهرت زیادی در شعر دست مییابد. همهٔ آنها راه خویش را پیدا میکنند و به شناخت میرسند در واقع خانم رمزی که واسطهٔ شناخت آنها از زندگی بود به آرزویش میرسد.
قسمتی از کتاب به سوی فانوس دریایی:
خانم رمزی گفت: «بله، البته اگر فردا هوا خوب باشد.» و سپس افرود: «اما باید سحرخیز باشی.»
شنیدن این کلمات برای پسرش شادی خارقالعادهای به همراه آورد، زیرا گویی از موافقت او برای رفتن به سفر خبر میداد و ظاهرا معجرهای که
سالیان دراز انتظارش را کشیده بود، درپایان تیرگی آن شب و سفر دریایی روز بعد بهوقوع میپیوست. از آنجا که حتی در شش سالگی به آن دسته
از افرادی تعلق داشت که نمیتوانند احساسات خود را از یکدیگر متمایز کنند و اجازه میدهند چشمانداز آینده با غمها و شادیهایش بر آن چه هم
اکنون روی میدهد سایه بیافکند، از آنجا که برای این قبیل افراد از اوان کودکی هر چرخش احساسات نیروی آن را دارد که لحظهای را که با دلتنگی یا درخشش توام باشد، متبلور و میخکوب کند، جیمز رمزی که بر زمین نشسته بود و عکسهایی از کاتالوگ مصور «فروشگاههای ارتش و نیروی دربایی» میچید، همزمان با شنیدن جملهی مادر تصویر یک یخچال را آکنده از موهبتی بهشتی یافت. شادی بر آن سایه افکنده بود. چرخ دستی،چرخدستی. چمنزن, آوای سپیدارها، برگهایی که پیش از باران به سفیدی میزدند، کلاغهایی که قارقار میکردند، جاروهایی که بر زمین میافتادند. لباسهایی که خشخش میکردند. همهی اینها چنان در ذهنش پر رنگ و مشخص بودند که زبان مخفی آنها و رمز شخصی خود یافته بود. جیمز بهنحو سازشناپذیری جدی بهنظر میآمد. با پیشانی بلند و چشمان آبی نافذش کاملا صادق و بینقص مینمود و هرچند با به نظر آوردن ضعف انسان اندکی اخم کرده بود. مادر تماشایش میکرد و میدید چگونه بااحتیاط عکس یخچال را میچیند. او را بهصورت یک قاضی سرخپوش يا به هنگام مدیریت موسسهای بسیار مهم در لحظههای بحرانی اجتماعی مجسم کرد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.