بهانه
درباره کتاب بهانه:
بهانه دختری مستقل و به شدت خودساخته، ناخواسته وارد یک بازی خطرناک میشود، دل به مردی میبندد که هر چه بیشتر او را میشناسد، پی به نقاط تاریکی در زندگیاش میبرد، و این نقاط تاریک عشقش را به یک عشق ممنوعه بدل میکند! اما بهانه دخترِ عقب کشیدن نیست!
در این اثنا مردی به نام باژه، که گردانندهی این بازی بزرگ است، از بهانه درخواست همکاری میکند؛ در حالی که بهانه به هیچ عنوان این نام را نمیشناسد؛ کمر میبندد که ته و توی ماجرا را در بیاورد و باژه را پیدا کند، ولی نمیداند که در این مسیر…
قسمتی از کتاب بهانه:
با لبخند کوتاهی از بچههایی که مشغول جمع کردن دفتر و کتابشان بودند، خداحافظی کردم و همین که از در کلاس خارج شدم، هوای تمیز را مهمان ريهام کردم. هرگز درک نکردم که چرا باید کودکی را که علاقهای به یادگیری زبان انگلیسی ندارد، به اجبار به کلاس زبان فرستاد. از نگاه این جوجهها معلوم بود آنچه را خودشان میخواستند از حرفهای من برداشت میکردند نه درس را!
بعد از طی کردن راهروی طولانی و پر سر و صدای آموزشگاه، به دفتر اساتید رسیدم و از داخل کمدم لیست زبان آموزان ساعت قبلی را با زبان آموزان نوجوانم عوض کردم و تصمیم گرفتم تا شروع کلاس بعدی یک لیوان پر چای داغ بنوشم. برای همین از آقایی که معمولا برایمان چای میآورد و به تازگی متوجه شده بودم نامش اسدی است خواهش کردم برایم چای بیاورد. در همین فکرها بودم که گوشیام به صدا در آمد. با نگاهی به صفحهاش بدون اینکه عجله کنم جواب دادم:
– بله؟
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.