بقایای تمام عیار مجموعه رمانهای جنایی بازرس کارآگاه لوک کالاناک جلد اول
درباره نویسنده هلن فیلدز:
هلن فیلدز (Helen Fields) نویسنده کتاب بقایای تمام عیار، در رشته حقوق در دانشگاه East Anglia تحصیل کرد و سپس به دانشکده حقوقی Inns of Court در لندن رفت. وی پس از اتمام دانشگاه، به اتاقهایی در معبد میانه پیوست که در آن سیزده سال در وکالت کیفری و خانوادگی فعالیت داشت. پس از تولد فرزند دوم، هلن بار را ترک کرد. او به همراه همسرش دیوید یک شرکت تولید فیلم را اداره میکند. بقایای تمام عیار در اسکاتلند تنظیم شده است. هلن و همسرش اکنون به همراه سه فرزند و دو سگ خود در لس آنجلس زندگی میکنند.
درباره کتاب بقایای تمام عیار:
مجله کلوسر: «حتما بخوانید! با پیچ و تاب ناخن جویدن در هر نوبت، بقایای تمام عیار خوانندگان را از ابتدا تا انتها درگیر میکند.»
پل فینچ، نویسنده پرفروش ساندی تایمز: «آن را در دو جلسه بخوانید. به معنای واقعی کلمه چارهای نداشتم. یک تریلر سریع و هیجانانگیز، قرار دادن یک قهرمان جدید، بسیار انسانی در برابر یکی از ترسناکترین روانی که من تا به حال در داستانهای جنایی با آن روبرو شدهام.»
مجله راه زنان: «بدون شک، این یکی از بهترین مجموعههای پلیسی است که خواندهام.»
قسمتی از کتاب بقایای تمام عیار:
او جسد را با مهری که رگههایی از مهر پدرانه داشت، دراز کرد. هریک از اندامها را کشیده گذاشت تا هوا آزادانه در اطراف پوستش جریان یابد. جسد رنگ ورورفته، ولی در آرامش بود، مژههای سیاه رنگش در چهرهی خاکستری و لبهای رنگ پریدهاش خودنمایی میکردند. او این حالت را به اولین ملاقاتشان باهم ترجیح میداد. عریانی بدنش همان طور که طاقباز افتاده بود، ناخوشایند، ولی ضروری بود. هیچ قسمت از بدنش نباید رها میشد. هیچ جنبهای از گذشتهاش با زندگیای که داشت از آن دست میشست، ارتباطی نداشت. این کار در بسیاری از جهات یک جورهایی پاک کردن او از صفحه ی روزگار به حساب میآمد. با دقت تمام پای خود را روی قسمت میانی بازوی چپ او گذاشت تا تمام سنگینی بدنش روی بازوی جسد بیفتد، در حالی که صدای شکستن و خرد شدن آن را در لرزش استخوانهای پایش حس میکرد.
همین طور که جواهرات سفیدرنگ را در دستش میریخت، آنها را میان انگشتان و کف دستش استادانه میغلتاند و از تناقض نرمی و تیزی آنها لذت میبرد. همین طور که آنها را مثل پول خردهایی از چاه آرزو به دهانش سرازیر میکرد، فقط یکی را نگه داشت. سوزاندن چنان شاهکار معصومی به نظر شرم آور مینمود، ولی هیچ گوشتی نباید باقی میماند. جسد را در طول شب در مادهی آتش زا غوطهور کرده بود تا برای اشتعال نرمتر باشد. به شوخی از ذهنش گذشت که این کار را فقط در صورتی انجام میداد که کسی زودتر از موعد به صورت اتفاقی با جسد روبهرو شود؛ البته او آنقدر ناشی نبود که این اتفاق بیفتد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.