با اقتدار برخاستن
درباره نویسنده برنه براون:
برنِی براون نویسنده کتاب با اقتدار برخاستن، (متولد ۱۸نوامبر ۱۹۶۵) یک استاد پژوهش در دانشگاه هوستون است. او طی دو دهه گذشته در زمینه شجاعت، آسیب پذیری، شرم و همدلی مطالعه کرده است.پنج کتاب او جزء پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز است. این پنج کتاب عبارتاند از موهبت کامل نبودن(زندگی با تمام وجود)، جرأت بسیار (زندگی شجاعانه)، با اقتدار برخواستن، شجاعت در برهوت و شهامت رهبری (رهبری دلیرانه).
ویدئوی برنی براون در تد تاک با عنوان قدرت آسیب پذیری با بیش از ۳۸ میلیون بازدید یکی از پنج ویدئوی پر بازدیدکننده در جهان است. برنی براون در هوستون با همسرش استیو و فرزندان خود الن و چارلی زندگی میکند.
درباره کتاب با اقتدار برخاستن:
برنه بروان در این کتاب برای پذیرشِ ترس و شکست و خلق زندگیِ شجاعانهتر، رویکردی بسیار شخصی و عملی مطرح میکند. از معلمان و رهبران شرکتهای بزرگ گرفته تا نظامیان و هنرمندان برجسته، او پای صحبت افراد مختلفی نشسته و به داستانهایشان دربارهی شجاعت، شکستخوردن و دوباره سرپاشدن گوش داده و سپس این سؤال را از خود پرسیده است: چه چیزی بین تمامی این افراد موفق مشترک است؟ پاسخ ساده است: آنها قدرت احساسات را درک کردهاند و از تکیهکردن به آنها و رنجیدن نمیترسند.
با اقتدار برخاستن که برپایهی تحقیق نوین برنه در زمینهی آسیبپذیری و جسارت است، فرآیندی قدرتمند برای برخاستن پس از سقوط، غلبه بر اشتباهات و رویارویی با آسیبها ارائه میکند؛ آنهم بهروشی که خرد و معنای بیشتری را برای زندگیِ شما به ارمغان بیاورد.
برنه براون استاد تحقیقاتیِ دانشگاه است که سیزده سالِ گذشته را در آنجا صرف مطالعهی آسیبپذیری، شجاعت، شایستگی و شرم کرده است. بیش از بیست میلیون نفر سخنرانی تِد تحسینشدهی او را تماشا کردهاند. او یکی از مهمترین نویسندههای حوزهی آسیبپذیری و بهبود زندگی فردی است.
قسمتی از کتاب با اقتدار برخاستن:
یک بار نقشهای از قلبم درست کردم و دریاچهی تراویس را درست در مرکز آن نقشه کشیدم. این دریاچه که در شهر باشکوه تگزاس درست در لبهی غربی آستین آشیان دارد، مخزن آب ۱۰۵ کیلومتری رودخانهی کلرادوست؛ جایی است با کرانههای سنگلاخ، صخرههای نفس گیر و درختان کهور که همگی آب سرد فیروزهای را احاطه کردهاند.
تمام تابستانهای کودکیام را در دریاچهی تراویس گذراندم. جایی است که یاد گرفتم چطور ماهی خاردار لولهای و بس دهان گشاد بگیرم، نخ قلاب ماهیگیری گربه ماهی را بکشم، با چاقوی جیبی کار کنم، خانهی درختی بسازم و میز مناسبی بچینم. لورنیا خالهی بزرگم و همسرش عمو جو، خانهای در وولنته داشتند. ناحیهی اطراف دریاچه در آن زمان روستایی بود و خانهی هم وطنانی با تراکتور و چوب ماهیگیری بود که خود را اهالی آستین نمیدانستند؛ فقط «در دریاچه» زندگی میکردند. امروزه همین ناحیه جزو حومهی آستین در نظر گرفته میشود و عمارتها و محلات دروازه دار در آن پراکنده شدهاند.
خاله بنا درست کنار خانهی خاله لورنیا زندگی میکرد و ما و آقا و خانم بالدوین همراه دختر و دامادشان، یعنی دنا ازل و والتر، در خانهی بعدی ساکن بودیم. ادنا ارل و خاله لورنیا تا زمان مرگ بهترین دوستان هم بودند. ساعاتی را با پاهای برهنه از خانهای به خانهی دیگر میدویدم و درهای توری پشت سرم به هم زده میشدند. با خاله بنا ورق بازی میکردم، بعد به خانهی خاله لورنیا بر میگشتم تا کیک بپزم. سنگ جمع می کردم و با مادر بزرگ و پدربزرگ سنجاقک میگرفتم. ادنا ارل عاشق این بود که به جوکهای بیمزهی من گوش دهد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.