با آنها از جنگها، شاهها و فیلها بگو
درباره نویسنده ماتیاس انار:
ماتیاس انار (Mathias Énard) نویسنده کتاب با آنها از جنگها، شاهها و فیلها بگو، نویسندهای فرانسوی است که بخاطر نوشتن داستانهایی با تم عربی و خاورِ نزدیک شهرت دارد. انار با زبانهای فارسی و عربی آشناست و مدتی هم در تهران زندگی کرده است. او اولین رمانش را در سال ۲۰۰۳ نوشت اما تا سال ۲۰۰۸ و چاپ داستانی با اسم «منطقه» به شهرت نرسید. او در سال ۲۰۱۵ و برای رمان «قطبنما» برندهی جایزهی معتبر گنکور شد.
درباره کتاب با آنها از جنگها، شاهها و فیلها بگو:
این کتاب روایت داستان بلند حکایت حضور کوتاه مدت «میکلآنژ» مجسمهساز مشهور ایتالیایی است که از سوی سلطان عثمانی، بایزید دوم، به منظور طراحی و ساخت پلی تاریخی بر شاخ طلایی به استانبول دعوت میشود. واقعهای تاریخی که زیر قلم شاعرانه ماتیاس انار به حکایتی فراموشنشدنی از آدمها و قسطنطنیه هزار و یک شب تبدیل میشود؛ چنانکه خواننده را محو کوچهها و بازارها و ایاصوفیه و مسجد آبی و بوسفر و مدیترانه جاودانه میکند.
بگو به آنها از آنچه خود بهتنهایی دیدی یا که شنیدی و چون سروکارت به کودکان افتاد، برایشان از جنگها و شاهها، اسبها، دیوها و فرشتگان بگو، ولی چیزی هم از عشق و مانند آن بگو.
قسمتی از کتاب با آنها از جنگها، شاهها و فیلها بگو:
سه محموله خز سمور سیبری و جنگلی، صدودوازده کلاف پشمی، نُه قواره ساتن برگامو۱، همان تعداد مخمل زرین فلورانس، پنج بشکه شوره (نیترات پتاسیم)، دو صندوق آینه و یک صندوقچهٔ جواهرات کالاهاییاند که در تاریخ سیزدهم مه ۱۵۰۶، پس از پایین آمدن میکلآنژ بوئوناروتی۲، در بندر قسطنطنیه تخلیه میشوند. همینکه کشتی جنگی لنگر میاندازد، پیکرتراش پس از شش روز دریانوردی مشقتبار بر زمین میپرد. نام مترجم یونانی را که انتظار او را میکشد نمیدانیم. بیایید مانوئل صدایش کنیم. برعکس، نام تاجری را که همراهیاش میکند میدانیم؛ جووانی دی فرانچسکو مارینگی۳، اهل فلورانس که از پنج سال پیش در قسطنطنیه مستقر شده است. کالاها متعلق به اوست. مردی است مهربان و خوشرو. خوشحال است که پیکرتراش داود، این قهرمان جمهوری فلورانس، را ملاقات میکند.
البته استانبول آن دوره شهری بسیار متفاوت بود؛ آن را بیشتر به نام قسطنطنیه میشناختند؛ هنوز مسجد آبی۴ ساخته نشده بود و ایاصوفیه بهتنهایی بر فراز قسطنطنیه حکمرانی میکرد. کرانهٔ شرقی بوسفور غیرمسکونی و دلگیر بود، بازار بزرگ هنوز آن تارعنکبوت عظیمی نشده بود که گردشگرانی از تمام جهان را در هزارتوی خود گم کند و فروشندگانش مردمان را غارت کنند. امپراتوری دیگر رومی نبود و هنوز امپراتوری جدید شکل نگرفته بود و شهر میان عثمانیها، یونانیها، یهودیها و رومیها تقسیم شده بود؛ نام سلطان، بایزید دوم بود و به او لقب مقدس، پرهیزکار و عادل داده بودند.
اهالی فلورانس و ونیز به او باجازِتو۵ و فرانسویان باژازه۶ میگفتند. مردی فرزانه و ملاحظهکار بود که سیویک سال سلطنت کرد. دوست داشت شراب، شعر و موسیقی را تجربه کند؛ با مردان و زنان جوان بدرفتاری نمیکرد؛ علوم و هنرها، ستارهشناسی، معماری و خوشیهای جنگ، اسبهای تندرو و سلاحهای برّان برایش اهمیت داشت. نمیدانیم چه باعث شد میکلآنژ را از فلورانس به استانبول دعوت کند، هرچند پیکرتراش در همان زمان در ایتالیا از شهرتی بسیار برخوردار بود. برخی او را در سیویکسالگی بزرگترین هنرمند دوران میشناختند. اغلب او را با غولی چون لئوناردو داوینچی مقایسه میکردند که البته بیست سال بزرگتر از میکلآنژ بود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.