بازی مخوف
سارا دوباره دیرش شده بود.
دوید داخل دفتر، بوی تند ادکلن و ژل مو توی صورتش خورد. پشت میز سارا، تدی رادرفورد وارث از پیش تعیین شده تاج و تخت و معاون نفرت انگیز بخش تحقیق و توسعه نشسته بود و داشت با کامپیوتر سارا بازی می کرد، همان بازی پر از سگ و گربه و توپ های جنگی غول پیکر. بچه های سارا عاشق این بازی بودند، ولی برای خودش هیچ جذابیتی نداشت.
وظیفه سارا بعنوان معاون بازاریابی یک شرکت رو به رشد بازی های کامپیوتری در پورتلند اورگان این بود که تا حد امکان جای پای مجموعه بازی های نابودگر را در بازار سفت کند. از زمانی که سارا بعد از صدها ساعت کار هفتگی طی ده سال در سمت یک ارزیاب ترفیع گرفت، به بخش بازاریابی رفت و بعد از آن هم معاون شد، در طی هشت ماه در آمد شرکت به بیشتر از پنج سال گذشته رسید.
سارا ذاتا بازاریاب بود، کسی او را ندیده بود که در این حرفه کارآموزی کند. مجلات زیادی با او مصاحبه کرده بودند، نامش در بالای لیست چهل فرد موفق زیر چهل سال بود، قراردادی هم امضا کرده بود تا ماهانه ستونی برای مجله مادر حرفه ای بنویسد. همزمان با همه این کارها از روزی که پدر فرزندانش به باشگاه رفت و دیگر هیچ وقت برنگشت، دو دختر دوقلو و برادر کوچکترشان را هم به تنهایی بزرگ می کرد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.