بازگشت به پنج رود
درباره نویسنده آندری ولوس:
آندری ولوس (Andrei Volos) (متولد سال 1955) نویسنده تاجیکستانی است، نخستین رمان او، خرمآباد (۲۰۰۰م)، جوایز معتبری مانند جایزه دولتی فدراسیون روسیه (زیر نظر دستگاه ریاستجمهوری این کشور) و آنتیبوکر (جایزهای که باریس بیریزوفسکی، فعال سیاسی، بنیان گذاشت و مبلغش، به شکلی نمادین، یک دلار بیش از جایزه بوکر بود) را دریافت کرد. «خرمآباد» نامی است که وُلوس به شهر زادگاهش، دوشنبه، داده است. این رمان در حقیقت مجموعهای از داستانها و روایتهای کوتاه است و به همین دلیل نویسنده عنوان فرعی «رمان نقطهچین» را برای آن برگزید. پس از آن نیز اغلب رمانهای او، مانند انیماتور (۲۰۰۵)، فاتح (۲۰۰۸) و بازگشت به پنج رود (۲۰۱۳)، نامزد یا برنده جوایز ادبی معتبر روسیه شدهاند. در این میان، بزرگترین موفقیت از آن بازگشت به پنجرود بود که در همان سال ۲۰۱۳ برنده جایزه معتبر بوکر روسی شد.
درباره کتاب بازگشت به پنج رود:
ولوس ماجراهای شعر و شاعری، عرفان و مذهب همچنین سیاست و تاریخ را بهم پیونده زده تا روایتی از زندگی شاعر هزار سالۀ زبان فارسی را بازگو کند. «بازگشت به پنجرود» روایت زندگینامه رودکی است که سالها از قریۀ خود جدا بود و در خدمت امیران سامانی. اما در سالهای پایانی عمرش مورد بیمهری قرارگرفت و با چشمانی کور شده به زادگاهش پنج رود بازگشت و در همانجا چشم از جهان فانی فروبست.
رودکی با استادی و مهارت تمام داستانها و موضوعات حماسی را در شعرهایش گنجانده است. شعرهای او با تشبیه و استعارههای بسیار، تصاویری متحرک برای خواننده بازنمایی میکند. رودکی را پدر ادبیات فارسی نام نهادهاند. قبل از او اگرچه شعر فارسی سروده میشد، اما کیفیت اشعار رودکی شروعی در مسیر پیشرفت شعر فارسی بوده است.
او شعر فارسی را از شعر عربی جدا نمود و وزن و قالبهای جدید در شعر فارسی ایجاد کرد. فردوسی شاعر پر آوازۀ ایران نیز از رودکی در اثر جاودانۀ شاهنامه یاد کرده است. در آن زمان ها رودکی نزد امیر نصر سامانی محبوب شد و ثروت فراوانی کسب کرد. او علاوه بر شعر در نوازندگی هم مهارت داشت و چنگ مینواخت. هنگامی که شعر «بوی جوی مولیان» را سرود و به همراه نوازندگی در نزد ابونصر سامانی خواند، چنان تأثیری در امیر سامانی گذاشت که امیر بدون کفش هرات را به مقصد بخارا ترک کرد.
قسمتی از کتاب بازگشت به پنج رود:
عقاب بهآرامى در فضاى کبود و سیمگون شناور بود. موج و شکن هوا، که احساس نوازش و تکانی سبک را تداعی میکرد، با ملایمت، پرهای کوچک زیر شکم و چنگالهای فشرده به آن را مینواخت. ولى دُم و پرهاى سختِ بالهایش، که گویى از کورهى آهنگرى بیرون آمده بود، همچون دشنههاى پولادین باد را مىشکافت و جسم متراکم آن را بىرحمانه به دو قسمت مساوى تقسیم مىکرد؛ جریان هوا نیز فقط صفیرى شِکوهآمیز سر مىداد و در مجاورت نوک پرهایى که همچون فنر مىلرزیدند بسان گلبرگهایى شفاف دور خود به چرخش درمىآمد.
عقاب چند ساعت پیش صید موفقى کرده بود. قاقمهاى زرد کنار سوراخهایشان بىهدف و شادمانه جیغ مىکشیدند و شاید لحظهاى پیش از آنکه عقاب چنگالش را با فشار در گوشت فربه آنها فروکند و منقارش را محکم بر سرشان بکوبد، از وحشت بر جاى خود خشک مىشدند. عقاب سر آنها را نیز از تن جدا مىکرد: آنجا هستهى گردِ مغزِ شیرین قاقمها انتظارش را مىکشید.
خود عقاب، در آن گسترهى شیشهگونى که لرزش خفیفش تا افق ادامه مىیافت و پوششى لاجوردى بر زمین ناهموار مىکشید، از هیچکس هراس نداشت. بالهاى پهن خود را با رخوت و بىدغدغه بر آن مغاک شفاف مىافکند و سست و تنبل به جریانهاى دستنیافتنىِ هواى گرم دل مىداد که برخى او را بهسمت شرق و پایکوهها مىکشاندند و برخى دیگر (هنگامى که بر فراز درهى خنک و تاریکى قرار مىگرفت و ناچار بود با چند تکانِ محکمِ بالهایش خود را ده ذرعى بالا بکشد) آهسته بهسوى غرب دعوتش مىکردند، بهسوى کنارهى خاکسترىرنگ دشت پست و بلند.
شیرافکن مرغ شناور در آسمان را که از آنجا، یعنى از جاده، همچون خطى تیره به چشم مىآمد، با نگاه دنبال مىکرد و معلوم نبود چرا اندوهى به دلش افتاد. شیرافکن مهارتى در گشودن کلاف احساساتش نداشت، ولى اگر مىخواست تلاش کند تا دریابد چرا قلبش چنان فشرده شده و چرا تنهایى و جدایى در این لحظه چنین بُرّا و شکافنده شده است، شاید دلیل را درست در همین نگاه گذرا به آسمان خاکسترى و کبود مىیافت، آسمان گرم و عریانى که تنها زینتش خط نوکتیزِ عقاب گشودهبال بود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.