باد میداند
امی هارمن نویسندهی کتابهای پرفروش نیویورک تایمز، وال استریت ژورنال و یو اس آ تودی است. وی نویسندهی سیزده رمان شامل از سنگ و خاکستر و این موسی برندهی جایزهی ویتنی میباشد. رمانهای تاریخی، داستانهای عاشقانهی الهام بخش و کتابهای فانتزی نوجوانان وی اکنون در سراسر دنیا به چاپ می رسند.
قسمتی از کتاب باد میداند:
نوامبر ۱۹۷۶
پدر بزرگ برام از مادرت بگو. همین طور که موهایم را نوازش میکرد، ساکت بود و من مدتی طولانی خیال کردم حرف مرا نشنیده است.
اون خوشگل بود. موهاش سیاه بود، چشماش سبز بود، درست مثل چشمای خودت.
«دلت براش تنگ میشه؟» اشکهایم از گوشهی چشم هایم چکیدند و شانهاش زیر گونهام خیس شد. خیلی دلم برای مادرم تنگ شده بود.
پدربزرگم برای دلجویی از من گفت: «نه دیگه.»
ناگهان از دستش عصبانی شدم. «چرا؟» چطور میتوانست به مادرش خیانت کند؟ وظیفهاش بود که دلش برای مادرش تنگ شود.
چون اون هنوز با منه. این باعث شد گریهام شدیدتر شود.
«آنی حالا دیگه بس کن. ساکت باش. ساکت باش. اگه گریه کنی، نمیتونی بشنوی.»
چی رو بشنوم؟ آب دهانم را قورت دادم، حواسم کمی از غم و اندوهم پرت شد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.