انجمن ادبی و کیک پوست سیبزمینی گرنزی
درباره نویسنده مری ان شفر:
مری آن شفر (Mary Ann Shaffer) نویسنده کتاب انجمن ادبی و کیک پوست سیبزمینی گرنزی، (13 دسامبر 1934 – 16 فوریه 2008) نویسنده، ویراستار، کتابدار آمریکایی و کارگر کتابفروشی بود. او به خاطر این اثر که پس از مرگش منتشر شد، و آن را با خواهرزاده خود، آنی باروس، نوشته بود، مشهور شد.
درباره کتاب انجمن ادبی و کیک پوست سیبزمینی گرنزی:
لندن ژانویهی 1946. شهر دارد کم کم از زیر سایهی جنگ جهانی دوم بیرون میآید و جولیت آشتون نویسنده دنبال موضوعی برای کتاب بعدیاش است. روزی نامهای از مردی که تا کنون ملاقات نکرده به دستش میرسد. در کمال تعجب میبیند این نامهها همان چیزی است که به دنبالش میگشت، و همین الهام بخش کتاب بعدیاش میشود. این مرد اسرارآمیز یکی از ساکنان جزیرهی گرنزی است که جولیت نامش را در کتاب نویسندهای به نام چارلز لمب دیده است….
ردوبدل شدن نامه بین این دو، جولیت را به دنیای مرد و دوستانش میکشاند. به دنیایی فوقالعاده عجیب. انجمن ادبی و کیک پوست سیب زمینی گرنزی انجمنی است با اعضایی خاص، جذاب و بامزه که درست در لحضهای شکل میگیرد که اعضای گروه به شکستن قواین منع رفتوآمد متهم شدهاند.
جولیت به نامه نگاریاش ادامه میدهد و با اعضای انجمن آشنا میشود و کم کم جزیره و آدم ها و کتابهای مورد علاقهشان را میشناسد. داستانهای اعضای این انجمن چنان جولیت را تحت تاثیر قرار میدهد که تصمیم می گیرد عازم جزیره شود و در این سفر زندگیاش برای همیشه تغییر میکند.
قسمتی از کتاب انجمن ادبی و کیک پوست سیبزمینی گرنزی:
از طرف جوليت به سیدنی
بیست ویکم ژانویهی ۱۹۴۶
سیدنی عزیز،
سفر شبانه با قطار مثل قبل شگفتانگیز شده. نه مجبوری کل سفر توی راهروها واستی، نه مسیر قطار رو کج میکنن تا یه قطار نظامی رد شه و مهمتر از همه اینکه از پردههای سیاه خبری نیست. از هر شهری که گذشتیم، تمام پنجرهها باز و روشن بود و یه بار دیگه تونستم از پنجرهها سرک بکشم. توی جنگ که نمیشد و به شدت دلم واسه همچین چیزی تنگ شده بود. حس میکردم انگار همه مون شبیه به موشهای کور شدیم که توی تونلهامون سرگردان هستیم. میدونی که من مثل بقیه فضول نیستم؛ چون اونها به اتاق خوابهای مردم هم کار دارن؛ اما واسه من تماشای خونوادهای که توی آشپزخونهها و اتاق نشمین پشت میز نشستن و شام میخورن، جذابیت داره.
میتونم با یه نگاه مختصر به قفسههای کتاب خونه، میزها، نور شمعها یا کوسنهای رنگ روشن شون تمام زندگی شون رو تصور کنم. امروز توی کتاب فروشی تیلمان به مرد از خودراضی و بداخلاق بود. بعد از اینکه دربارهی کتاب ایزی صحبت کردم، گفتم اگه کسی سوالی داره بپرسه. از روی صندلیش پرید و به سمتم حمله کرد که من، یه زن بیقابلیت، چطور جرئت کردم و از اسم آیزاک بیکر استاف سوء استفاده کردم؟! اون روزنامه نگار گفت: «آیزاک بیکراستاف حقیقی، اون روزنامه نگار معروف، یا همان روح و قلب مقدس ادبیات قرن هجدهم که حالا مرده، تو اسمش رو به لجن کشیدی.»
قبل از اینکه حرف بزنم، یه خانومی از ردیف آخر سریع بلند شد و گفت: «بنشین! چرت پرت نگوا چطور میشه به کسی که اصلا وجود نداشته، بیحرمتی کرد؟! اون نمرده، چون اصلا وجود نداشته! آیزاک بیکراستاف اسم مستعار جوزف آدین بوده که ستون بازرس رو مینوشته! خانم اشتون میتونه هر اسم خیالی رو که دوست داره، انتخاب کنه؛ پس خفه شو!» چه مدافع شجاعی! اون آقا هم با عجله فروشگاه رو ترک کرد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.