امپراتوری نشانهها
درباره نویسنده رولان بارت:
رولان بارت (Roland Barthes) نویسنده کتاب امپراتوری نشانهها، زادهی ۱۲ نوامبر ۱۹۱۵ و درگذشتهی ۲۵ مارس ۱۹۸۰، نویسنده، فیلسوف، نظریه پرداز ادبی، منتقد فرهنگی، و نشانه شناس معروف فرانسوی بود.از جمله مولفه های مهم آثار او ساختارگرایی و پساساختارگرایی و همچنین تحلیل نشانه شناسانه ی متون ادبی و پدیده های فرهنگی اند.رولان بارت، زبان شناس و نظریه پرداز ادبی فرانسه، بنیان گذار نقد نو شناخته می شود.
او با انتشار کتاب درجه ی صفر نویسندگی در آغاز نیمه ی دوم قرن بیستم به شهرت رسید. با انتشار این کتاب، بنای نقد سنتی فرانسه فرو ریخت و مکتب «نقد تفسیری» جای آن را گرفت. رولان بارت نه تنها بنیان گذار نقد نو، بلکه منتقد نقد نیز محسوب می شود. او می گوید: «نقد که ادبیات درجه دو است، به سنجش ادبیات می پردازد، ولی تاکنون گفته نشده که چه کسی سنجش خود نقد را به عهده دارد. نقد یک ترازوست، اما چگونه می توان از صحت کار این ترازو مطمئن شد؛ معیارهای این سنجش کدامند؟ مقالات او در این باره، باب تازه ی نقدشناسی، «کرینیکولوژی» را گشوده است.
برای مثال او برای شناختن منتقدان آثار برشت در فرانسه، استفاده از این دانش ها را ضروری می شمارد: 1-جامعه شناسی، 2-مرام شناسی، 3-نشانه شناسی و 4-اخلاق. بارت نه تنها در شناساندن برشت در فرانسه کوشید، بلکه به قصه نویسان تازه کار هم یاری ها رساند. با مطالعه در رویکردهای مختلف نقد ادبی، روشن می شود که هر رویکرد به یک بخش از فرآیند شکل گیری ادبیات، بیش از بخش های دیگر اهمیت دارد. او در عین حال سعی کرده است با توجه به مسائل رویکردهای دیگر، رویکرد خود را کامل نشان دهد. نویسنده، اثر، خواننده، پیام، متن، موضوع، بافت، زبان، واقعیت، جامعه و برخی عناصر دیگر، مورد بحث و بررسی قرار گرفته و هر رویکرد، یک بخش یا دو بخش را نسبت به بقیه عمده نشان داده و بیشتر، از آن زاویه به مسأله نگاه کرده است.
درباره کتاب امپراتوری نشانهها:
در مجموعه آثار رولان بارت، تمایل او به روزمرگی، به زندگی پیشِروی ما، به لحظات ساده و پیشپاافتاده، به اشیا و به نشانهها که در همۀ آنها میتوان اثری از نگاهی انسانشناسانه یافت هیچ کجا بهاندازۀ امپراتوری نشانهها بروز نکرده است. این کتاب را که بارت در ۱۹۷۰ نوشت برای او نه یک «سفرنامه» است و نه اثری دربارۀ ژاپن؛ زیرا همانگونه که خود از آغاز میگوید، او از یک ژاپن خیالی سخن میگوید. بههمین دلیل نیز امپراتوری نشانهها را نمیتوان بههیچرو کتابی «مفید» برای آشنا شدن با ژاپن دانست.
چه بسیار منتقدانی که بدون آگاهی از پرسمانهای اساسی در اندیشۀ بارت از این دریچه، کتاب را نقد کردهاند و بهگمان خود با انگشت گذاشتن بر این یا آن نکته، «غیرواقعی» بودن آن را «کشف» کرده و دیگران را نیز از آن برحذر داشتهاند؛ اما در حقیقت راه ورود به این کتاب را اشتباه گرفتهاند. بارت در امپراتوری نشانهها، دیدگاهی بیرونی در مفهوم انسانشناختی این واژه را پی گرفته است تا به ژاپن بنگرد و این تمام کار او نیست.
وی درواقع این رویکرد بیرونی را با رویکردی نشانهشناختی که فراتر از زمان و مکانی خاص قرار میگیرد، تلفیق کرده است تا اندیشههایی بهغایت ژرف را که حاصل نگاهی عمیق به اشیا، رفتارها و پدیدههاست «به زبان آورد»، در حالی که خود، این زبان را تا نهایتِ آن زیر فشار گذاشته است تا چهارچوبهایش را بشکند و به فراسوی آن قدم گذارد. هدف او، نگاه به یک جامعه است تا آن را بهمثابۀ یک متن قرائت کند؛ اما بیشتر از آنکه به متن بودن این جامعه بیندیشد، خود بر آن است که از آن متنی بسازد و در این راه شاید هدفی جز «لذت» نداشته باشد.
در امپراتوری نشانهها خواننده با نوعی انسانشناسی مجازی یا با اندیشهای انسانشناختی بر واقعیتی مجازی سروکار دارد که خود، حاصل بازنمایی یا بازسازی واقعیتی بیرونی در دستگاهی خیالی است. «ژاپنِ» بارت در این کتاب نه متنی است که به نویسنده تعلق داشته باشد، نه متنی که از آنِ خواننده باشد، بلکه ترکیبی است از این هر دو. در این اثر، بارت با همین هدفِ «خوشبختی» که خود در جایی به آن اعتراف کرده است و «لذت»، نثر خود را به تکههای بیشمار میشکند، تصاویر را وارد متن و متن را وارد تصاویر میکند و نوشته خود را به شیوهای که بارها آن را بداههنوازی مینامد، پیش میبرد.
قسمتی از کتاب امپراتوری نشانهها:
رؤیا: شناخت زبانی بیگانه (غریب) و در همان حال درک ناکردنش: برداشت تفاوت در آن، بیآنکه این تفاوت هرگز قربانی جامعهبودگی سطحی زبان، ارتباط یا ابتذال شود؛ شناخت ناتوانیهای زبانِ خودی در سرکشیهای مثبت زبانی جدید؛ آموختن نظاممندی درکناپذیری؛ فروپاشی «واقعیتِ» خودی زیر تأثیر بُرشهایی دیگرگون، نحوهایی دیگر؛ کشف موقعیتهای شگفتانگیزِ فاعل در گزارهها، جابهجایی مکانشناختی آن؛ در یک کلام، فرورفتن درون ترجمانناپذیری، احساس لرزشهای آن، بیآنکه جای جبرانی باشد، تا جایی که تمامی غرب درون ما به لرزه درآید و حق زبانِ پدری به سُستی بگراید، حق زبانی که پدرانمان برای ما بر جای گذاشتند و از ما نیز پدران و صاحبان یک فرهنگ را میسازد و تاریخ بار دیگر آن را به «طبیعت» بدل میکند.
میدانیم که مفاهیم اصولی فلسفه ارسطویی تا اندازهای تابع الزامات اصول تلفظی زبان یونانیاند. برعکس چهقدر مفید خواهد بود که خود را در شرایطی تصور کنیم که زبانی بسیار دوردست با پرتوهای خود، ما را درون تفاوتهایی گذارناپذیر قرار دهد. این یا آن فصلی که ساپیر یا ورف درباره زبانهای شینوک، نوتکا و هوپی و یا گرانه درباره زبان چینی نوشتهاند، همچون عقیده دوستی درباره زبان ژاپنی، دروازههایی بر رومانتیسمی کاملاند که تنها برخی از متون مدرن (و نه هیچ رُمانی) میتوانند تصوری از آن به ما بدهند، دراین حال چشماندازی پدید میآید که گفتارمان (آنچه به ما تعلق دارد) از گمانبردن یا کشف آن ناتوان بودهاست.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.