اعترافات فرنی لنگتون
درباره نویسنده سارا کالینز:
سارا کالینز (Sara Collins) نویسنده کتاب اعترافات فرنی لنگتون، نویسندهای با اصلیت جامائیکایی است که در گرند کیمن بزرگ شده است. او در دانشکده اقتصاد لندن در رشته حقوق تحصیل کرده و هفده سال به عنوان وکیل مشغول به کار بوده است. همچنین، کالینز در دانشگاه کمبریج در رشته نویسندگی خلاق ادامه تحصیل داده و دریافت جایزه مایکل هالروی در زمینه نویسندگی خلاق در سال 2015 از افتخارات اوست.
اعترافات فرنی لنگتون اولین رمان این نویسنده است و در سال 2019 منتشر شده است. این رمان کمی پس از انتشار با نقدهای مثبت روزنامه تایمز، گاردین و آبزرور مواجه شد. مطبوعات این رمان رایکی از موفقترین رمانهای سال و اثری معرفی کردهاند که باید آن را خواند. موفقیت این اثر تا جایی پیش رفته که نگاه فیلم سازان را هم به خود جذب کرده و سارا کالینز مشغول نوشتن فیلم نامهای بر اساس رمانش است.
درباره کتاب اعترافات فرنی لنگتون:
کالینز اولین کار خود به سبک گوتیک را در زندانی در قرن نوزدهم و با روایت داستان قاتلی آغاز کرده است که نمیتواند قتلی را که قرار است به خاطرش مجازات شود به خاطر بیاورد. در این کتاب، داستانی تلخ و غمانگیز از زندگی شخصیت اصلی داستان به نام فرانسیس لنگتون روایت میشود و ماجراها در جامائیکا و لندن اتفاق میافتند اما آنچه آن را از کتابهای مشابه متمایز میکند روایتهای تاریخی در کنار فضای عاطفی عمیق و پیچیدهای است که از زبان راوی به شکلی زیبا توصیف میشود.
یکی از ویژگیهای مهم این داستان فلاشبکهای فراوان و سفر به گذشته و حال است و مخاطب مدام میان زمان حال و گذشته در تعلیق است؛ بین دو مکان از دو قاره اروپا و آمریکا. اعترافات فرنی لنگتون روایتگر شخصیتی است که به طرز وحشتناکی در مکانی وحشتناک بزرگ شده و صدایش به همین شکل دردناک است. غالبا چیزهایی را بیان میکند که واقعیت دارند و ناراحتکننده هستند.
این رمان بین تحقیقات تاریخی نویسنده، صدای راوی و طرح داستانی که هرگز به سرعت وارد ماجرا نمیشود، گوتیک را در قلمرویی جدید به ریشههای اصلی خود پیوند میدهد. در این کتاب قرار گرفتن ویژگیهای مهم انسانی کنار هم و توصیف آنها در قالب شخصیتها سبب میشود ذهن مخاطب همواره درگیر سوالهای متعدد باشد.
قسمتی از کتاب اعترافات فرنی لنگتون:
قبل از اینکه از پارادایس به لندن منتقلم کنند و از طرف لنگتون به عنوان خدمتکار به آقای جورج بنهام، و سپس به همسرش، داده شوم، فرنی لنگتون صدایم میزدند. آمدنم به اینجا انتخاب خودم نبود؛ مثل بقیه چیزها در زندگیام. موجودی در اختیار النگتون بودم. اگر خوشحالش میکردم، درواقع خودم را خوشحال کرده بودم.
حرف، حرف او بود و اگر چیزی تعیین میکرد، حتما همان طور میشد. لنگتون مردی بود که به رغم تمام آنچه در خانهاش میگذشت، آنجا را پارادایس نامیده و روی تک تک موجودات زنده داخلش نیز اسم گذاشته بود. چه چیز دیگری باید درباره او بگویم؟
از جایی میآیم که بیش از یک راه وجود دارد تا مرد بتواند نامش را روی تو بگذارد؛ با تو ازدواج کند یا تو را بخرد. بعضی جاها هر دوی اینها یکی هستند و اسمش را مهریه میگذارند اما حقیقتی که همه باید بدانند این است که در بعضی جاها الزامی برای ازدواج مرد با چیزی که خریده است وجود ندارد.
قرار نیست این داستانی باشد از همه چیزهایی که در پارادایس بر سرم آمد یا همه کارهایی که از من سر زد. اما تصور میکنم مجبورم برخی از آنها را بازگو کنم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.