از چشم غربی
درباره نویسنده جوزف کنراد:
جوزف کُنراد (Joseph Conrad) نویسنده کتاب از چشم غربی، با نام اصلی تئودور یُزِف کنراد نالچ کوژِینوسکی (زاده ۳ دسامبر ۱۸۵۷ – درگذشته ۳ اوت ۱۹۲۴) نویسندهٔ بریتانیایی-لهستانی بود.
تئودور کنراد نالچ کورزینوسکی در سال ۱۸۵۷ در بردیچیف، امپراتوری روسیه (پادولیای، اوکراین کنونی) متولد شد. این منطقه از ملیتهای مختلفی تشکیل شده بود که چهار مذهب و جهار زبان و چندین طبقه ی اجتماعی داشتند. آن بخشی که ساکنینش به زبان لهستانی حرف میزدند و خانوادهی کنراد هم از آن ها بود، آبا و اجدادی از طبقهی سلاچتا بودند که طبقهای پایینتر از آریستوکراتها بود، ثروتمند و اصیل و دارای قدرت سیاسی بودند. آپولو کورزینوسکی، پدر کنراد، شاعر و مترجم ادبی از زبانهای انگلیسی و فرانسه بود و جوزف در بچگی رمانهای انگلیسی را به زبانهای فرانسه و لهستانی پیش پدرش می خواند. آپولو کورزینوسکی که درگیر فعالیتهای ضد تزاریستها شده بود، در سال ۱۸۶۱ با خانواده اش به ولگودا در شمال روسیه تبعید شد.
در این سفر جوزف مبتلا به سینه پهلو شد و در سال ۱۸۶۵ مادرش به همین مرض فوت کرد. پدر کنراد که تعلیم او را به عهده گرفته بود در سال ۱۸۶۹ به مرض سل درگذشت. جوزف را به سوئیس، پیش داییاش «تادئوس بابروسکی» که تأثیر زیادی در زندگی کنراد داشت، فرستادند. جوزف که اصرار داشت داییاش اجازه دهد دریانورد شود، در سال ۱۸۷۴ به فرانسه رفت و چند سالی در آن جا زبان فرانسهاش را بهتر کرد و دریانوردی آموخت. در فرانسه با محافل زیادی آشنا شد ولی به قول خودش دوستان بوهمیاییاش بودند که او را با نمایشنامه، اپرا و تئاتر آشنا کردند. در همین مدت ارتباط خوبی هم با دریانوردان داشت و چیزی نگذشت که دیدهبان قایقهای راهنما شد. کارگرانی که در کشتی دید و کارهایی که به او تحمیل کردند، همه زمینهای برای جزئیات درخشان رمانهایش شد.جوزف کنراد در ۱۳ اوت سال ۱۹۲۰ در سن ۶۷ سالگی در اثر حملهی قلبی درگذشت.
درباره کتاب از چشم غربی:
جوزف کنراد: «ترسناکترین اندیشه این است که همه این مردم، نتیجهای از یک شرایط خاص و ویژه نیستند. بلکه آنها نتیجه یک شرایط عمومی به حساب میآیند. آنها در یک مکان عادی و زمان عادی زندگی کردهاند و محصول یک نژاد هستند…»
کتاب از چشم غربی یکی از بهترین آثار جوزف کنراد به حساب میآید و برخی منتقدین میگویند که کنراد در این رمان پاسخی کوبنده به کتاب جنایت و مکافات اثر نویسنده مشهور روسی، فئودور داستایفسکی میدهد.
این کتاب بدون شک بهترین دستاورد ادبی کنراد به حساب میآید و توسط افراد زیادی مورد تحسین قرار گرفتهاست. درواقع هدف نویسنده از نوشتن چنین داستانی نشان دادن قدرتهای اخلاقی و انسانی و نحوه استفاده هرشخص از چنین قدرتهایی است. این کتاب یک مطالعه شخصیتی بسیار جذاب است و واکنش افراد مختلف را در برابر حقایق بزرگ به تصویر میکشد.
وقایع داستان در سنپترزبورگ، ژنو و سوئیس رخ میدهد و نویسنده در آن، تنفر خود را به داستایوفسکی به وضوح نشان میدهد. داستان کتاب سرشار است از بدبینی و شکستهای بزرگ تاریخی جنبشهای مختلف که کنراد آن را با یک نگرش منحصر به فرد توصیف کردهاست. او زندگی را بسیار غیرمنطقی میداند که بیعدالتی از آن موج میزند و رنجهای بزرگی را به افراد بیگناه و فقیر تحمیل میکند.
با اینکه یک قرن از انتشار اولین نسخه کتاب میگذرد، همچنان این کتاب برای مخاطبان جذاب و بینظیر است. زیرا نویسنده چنان هوشمندانه داستان را پیش میبرد که مخاطب احساس میکند متعلق به همین زمان بودهاست. کنراد تلاش میکند با طرح این داستان درواقع مبارزات انقلابی را جزء جداییناپذیر سیاست نشان دهد و بحرانهای دهه منتهی به جنگ جهانی اول را برای مخاطبان به تصویر بکشد.
این کتاب بینش خوانندگان را تا حد بسیار زیادی تغییر میدهد. متن کتاب بسیار شفاف و صریح نوشته شده و منظور نویسنده در آن کاملاً مشخص است. نوشتن این رمان درواقع یکی از بزرگترین چالشهای زندگی او به حساب میآید. کنراد بر خلاف نویسندگان همعصر خود، منظورش را به صورت کاملاً خلاصه و صریح بیان کردهاست و به همین دلیل همه مخاطبان از خواندن این اثر لذت خواهند برد.
در کتاب از چشم غربی یک توطئه تروریستی در روسیه، در بستر داستانی بسیار جذاب و هیجانانگیز و به روشی منحصر به فرد وصف میشود. کاراکترهای کتاب بسیار هوشمندانه خلق شدهاند و هرکدام همانند تکههای یک پازل، طرح داستان را به بهترین نحو ممکن تکمیل میکنند.
قسمتی از کتاب از چشم غربی:
سرآغاز سند آقای رازوموف با رویدادی ارتباط دارد که به واقع فساد اخلاقی جامعهای است زیر فشار که در آن شریفترین آمال بشری، میل به آزادی، وطن پرستی شدید، عشق به عدالت، احساس رحم، و حتى وفاداری اذهان ساده، به فحشای شهوت و نفرت و ترس، آن ملا زمان جداییناپذیر استبدادی ناهنجار، کشیده شدهاند.
رویدادی که در بالا به آن اشاره شد سوء قصدی موفق بود به جان آقای پ -، رئیس چند سال پیش سازمان جنجالی سرکوب، یعنی همان وزیر کشور که از قدرت فوقالعادهای برخوردار شده بود. درباره او روزنامهها به اندازه کافی سروصدا کردهاند، درباره آن شخصیت متعصب، باریک سینه ملبس به یونیفورمی ملیله دوزی شده، که پوست صورتی چون چرم چروکیده داشت، و چشمانی بیحالت و عینکی، و صلیب سن پروکوپیوس آویخته به زیر گلوی استخوانی…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.