اتحادیه سارقان (کشف تصادفی قاره استرالیا)
درباره نویسنده توماس کنیلی:
توماس کنیلی (Thomas Keneally) نویسنده کتاب اتحادیه سارقان، زادهی ۷ اکتبر ۱۹۳۵، نمایشنامه نویس، رمان نویس و هنرپیشهای استرالیایی است. او به خاطر نوشتن کتاب «فهرست شیندلر» که از خاطرات یکی از بازماندگان هولوکاست الهام گرفته شده بود، در سال ۱۹۸۲ برندهی جایزهی ادبی من بوکر شد. استیون اسپیلبرگ به خاطر ساخت اقتباسی سینمایی از این کتاب، موفق به کسب جایزهی اسکار بهترین فیلم شد. توماس کنیلی همچنین، دو بار برندهی جایزه مایلز فرانکلین شده است.
درباره کتاب اتحادیه سارقان:
از گذشته سیاحت و سفر یکی از تمایلات و دغدغههای بشر کنجکاو در این کرهی خاکی بوده است. در این سیاحتها، گاه انسان دنیای ناشناختهی بیرون را کشف میکند و گاه دنیای ناشناختهی درون خود را. رسم دیرینهی مکتوب کردن تجربیات، دیدهها و شنیدهها مزایای بسیاری داشته و دارد. این دستنوشتهها هم در گذر زمان میتوانند از جنبههای مختلفی همچون جغرافیای سیاسی، جامعهشناسی، روانشناسی و … حائز اهمیت باشند و چراغ راه همعصران خود و آینهی تمام نمایی از گذشته باشد.
توماس کنیلی، داستان محکومینی را برای ما روایت میکند که چه به حق و چه به ناحق در دادگاههای بریتانیا محکوم شناخته شده و به سرزمینهای دوردست -به استرالیایی که در آن زمان هنوز ناشناخته بود- تبعید میشوند. کنیلی از بیعدالتی دادگاههای آن زمان و وضعیت اسفناک زندانهای انگلیسی تا چالشهای پیشِ روی این مهاجران اجباری در تقابل با بومیان، ساکنان اولیه و مالکان بحق استرالیا مینویسد. دادگاههای آن زمان برای کنترل جرم و جنایتهایی که ریشهی اکثر آنها در فقر بود، راهحلی جز زندان پیدا نمیکنند و درنهایت برای خلاصی از شر آنها، به تبعید روی میآورند.
نویسنده برای روایت این تجربهی بشری از چندین سفرنامه و دستنوشته استفاده میکند؛ در جایجای کتاب با نقلقولهایی از سفرنامهنویسان -گاه افسران انگلیسی و گاه تبعیدیان روبهرو میشویم و این خود بر لذت خواندن کتاب میافزاید؛ چون خواننده میداند که داستان واقعی یک ملت را از چند نگاه میخواند. در هر پاراگراف با تکهای از این پازل آشنا میشویم و در پایان به درکی از شخصیتها و سرنوشتشان میرسیم.
قسمتی از کتاب اتحادیه سارقان:
در اواخر ژوئیهی سال ۱۷۹۰، قرار بود کشتی لیدی جولیانا از طریق جزیرهی نورفلوک به سمت چین و درنهایت به سمت وطن برود و نیکول، افسر مسئول آذوقه و تدارکات کشتی، به یکباره با این حقیقت مواجه شد که باید از همسر محکوم خویش، سارا وایتلم و فرزندی که از او داشت جدا شود. در میان غم و اندوه فراق، نیکول مجالی پیدا کرد تا از دید امپرسیونیستی باروری بالای زنان محکومی را مشاهده کند که به نیوساوثولز فرستاده میشدند و آن را به گیاه چای شیرین اسمیلاکس گلیسیفیلا نسبت دهد. در آنجا پیرزن محکومی بود که بهخاطر سن بالا، موهایش یک دست خاکستری شده بود، چهرهاش پرچین و چروک بود و بچهای را که در مستعمره به دنیا آورده بود، شیر میداد…
باروری او به چای شیرین نسبت داده میشد. آن روزها نیکول پرمشغله بود و وقت زیادی نداشت، خودش آن روزها را چنین توصیف میکند: من تنها موفق شدم تا از بخش کوچکی از مستعمره بازدید کنم؛ چون بیشتر وقتم صرف انجام وظایفم بهعنوان مسئول آذوقه و تدارکات میشد و اگر وقت آزادی پیدا میکردم آن را به سارا اختصاص میدادم. روزها گویی بر فراز بال عقاب بهسرعت در حال گذر بودند و از ساعت فراق که سرانجام فرا میرسید در هراس بودیم. تفنگداران نیروی دریایی و سربازان به اطراف خلیج سیدنی اعزام شدند تا خدمهی عاشقپیشه کشتی لیدی جولیانا را از نواحی اطراف جمع کنند و به کشتی بیاورند.
نیکول روایت میکند: من درخواست استعفا دادم؛ اما از آنجایی که از نظر نیرو در مضیقه بودیم و… کاپیتان نمیتوانست هیچیک از افراد را مرخص کند و از فرماندار هم درخواست کمک کرد. در نتیجه مجبور شدم سارا را ترک کنم اما پیمان بستیم که به هم وفادار بمانیم. او قول داد که سر پیمانمان بماند و من هم قول دادم وقتی دورهی محکومیت سارا سپری شد بازگردم و او را با خود به انگلستان بازگردانم. نیکول قصد داشت سارا را مخفیانه فراری دهد اما محکومین بهشدت تحت نظارت و محافظت تفنگداران دریایی بودند و کشتیهایی را که خارج میشدند، چندین بار بازرسی میکردند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.