ابتکار گورخر خالخالی
درباره نویسنده رافائل ژیوردانو:
رافائل ژیوردانو (Raphäelle Giordano) نویسنده کتاب ابتکار گورخر خالخالی، متولد 1974، داستاننویس فرانسوی، نقاش و مربی خلاقیت و فارغالتحصیل رشتۀ هنرهای کاربردی از مدرسۀ عالی استین است. روانشناسی از دیرباز و از دوره کودکی یکی از علاقهمندیهای اصلی ژیوردانو بوده است و تأثیر این علاقه را در رمانهای او نیز میبینیم. ژیوردانو نخستین بار با رمان روانشناختی و انگیزشی «زندگی دومت زمانی آغاز میشود که میفهمی یک زندگی بیشتر نداری» به عنوان داستاننویس مشهور شد. این رمان، با استقبالی که از آن شد، ژیوردانو را به نویسندهای محبوب و پرمخاطب بدل کرد.
ارتباطات و فنون ارتباطی، مدیریت استرس، انسجام تیمی و پرورش خلاقیت و نوآوری از جمله تخصصها و فعالیتهای ژیوردانو در حیطۀ روانشناسی است. از دیگر کتابهای او میتوان به «دفترچۀ 100 درصد خوشبختیِ من»، «رازهای دکتر کولزن»، «من میخواهم ذِن شوم» و «فرشته عشق بالهای مقوایی دارد» اشاره کرد.
درباره کتاب ابتکار گورخر خالخالی:
ابتکارِ گورخرِ خالخالی رمانیست درباره چند شخصیت نامتعارف و عجیبوغریب است که در شهری کوچک در فرانسه یکدیگر را پیدا میکنند. عامل آشنایی آنها فروشگاهی عجیب است که تازه در این شهر افتتاح شده است. این فروشگاه را بازیل، شخصیت اصلی رمان، باز کرده و نام «بازار گورخر خالخالی» را روی آن گذاشته است. نام و چیدمان نامتعارف ویترین فروشگاه، آن هم در شهری کوچک که در آن از آوانگاردبازی چندان خبری نیست، جلب توجه میکند. یکی از کسانی که توجهش به این فروشگاه جلب میشود نوجوانی سرکش و عصیانگر و ناآرام به نام آرتور است؛ نوجوانی که بازیل را به یاد نوجوانیِ خودش میاندازد، چون خود او هم در نوجوانی با اطرافیانش فرق داشته و از همین رو تنها بوده است. بازیل مخترع چیزهایی است که در معنای متعارف مفید و بهدردخور محسوب نمیشوند؛ چیزهایی که در محدوده رؤیاها و آرزوهای کوچک نمیگنجند.
رمان «ابتکارِ گورخرِ خالخالی» از منظر شخصیتهای مختلف رمان روایت میشود. در بخشهایی از رمان خود بازیل راوی است و در بخشهایی دیگر روایت بهصورت سومشخص محدود به ذهن شخصیتهای دیگر رمان پیش میرود. جولیا، مادر آرتور، از دیگر شخصیتهای رمان است. در واقع میتوان گفت که ژیوردانو در رمان «ابتکارِ گورخرِ خالخالی» انجمنی از متفاوتها را گردآورده است. انجمنی از کسانی را که «گورخر» نامیده میشوند و گورخرها، چنانکه در رمان از زبان بازیل توضیح داده شده، همان کسانی هستند که هوش و ادراکی متفاوت دارند و نیمکره راست مغزشان فعال است. این آدمها دارای احساسات و شهود قوی هستند و اهل ابداع و اختراع و خلاقیتاند. آنها با نگاه انتقادی به همهچیز مینگرند و در امور و باورهایی که بدیهی و قطعی فرض شدهاند شک میکنند و کلیشهها را نمیپذیرند.
ژیوردانو در قالب رمان «ابتکارِ گورخرِ خالخالی» سعی دارد شیوه تقویت و فعالسازی فردیت و خلاقیت را، بهصورتی شیرین و جذاب، به مخاطبان خود آموزش دهد. این رمان به ما میگوید که متفاوتبودن نه فقط چیز بدی نیست، بلکه با استفاده درست از آن میتواند به ابتکار و خلاقیت و احساس رضایت از خود و زندگی منجر شود. «ابتکارِ گورخرِ خالخالی» رمانی است در ستایش خلاقیت و درباره ضرورت پرورشِ آن؛ رمانی که ما را به پرسشگری، شک کردن در هرآنچه مسلّم و بدیهی مینماید و نیز به پیدا کردن جوهر وجودیمان ترغیب و تشویق میکند. ژیوردانو، به عنوان نویسندهای که خلاقیت دغدغۀ اوست، در این رمان میخواهد اسرار خلاقیت را به مخاطبان خود بیاموزد و نشان دهد که چگونه با استفاده از هر دو نیمکره منطقی و احساسی مغز، به جای میدان دادن به یکی از آنها و نادیده گرفتن دیگری، میتوان زندگی بهتری داشت.
قسمتی از کتاب ابتکار گورخر خالخالی:
تخيل مادران به شکل حیرتانگیزی زایاست. اما با وجود عواقب غیرت و مراقبت افراطیاش، بیش از هر چیزی در دنیا دوستاش داشتم. تنها کسی بود که نوشتههای خرچنگقورباغه منِ خیالباف برایش نوید آیندهای روشن بود. دیری نگذشت که دفترهایم را با طرحهایی از اختراعات دور از ذهن، اندیشههای متافیزیکی و از شعر پر کردم …
وقتی در حیاط مدرسه کتابهایی از استادان بزرگ داستانهای علمی تخیلی میخواندم، مانند کتاب رباتها از ایزاک آسیموف یا تلماسه از فرانک هربرت، حرفهای تمسخرآمیز برخی همکلاسیهای بیکلاسم را، که سرگرمیشان یافتن کلمات صحیح برای زخم زبان زدن بود، اتفاقی میشنیدم. بدخواهان همیشه به قدر کافی بلند و محکم صحبت میکردند تا مطمئن شوند صدایشان به گوش قربانیشان میرسد: «ولش کن. آدم عجیب وغریبیه.»
متوجه تحقیر در کلامشان بودم. اما نوعی ترس هم احساس میکردم که باعث حیرتم شد. چگونه میتوانم بترسانمشان، من که آزارم به مورچه هم نمیرسد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.