آیشمن در اورشلیم
درباره نویسنده هانا آرنت:
هانا آرِنْت (زادهٔ ۱۴ اکتبر ۱۹۰۶ در لیندن–لیمر، هانوفر – درگذشتهٔ ۴ دسامبر ۱۹۷۵ در نیویورک، آمریکا)، فیلسوف (فلسفهٔ سیاسی) و تاریخنگار آلمانی – آمریکایی بود. هانا آرنت، از مهمترین اندیشمندانی بود که آرا و افکارش تأثیری ژرف در سدهٔ بیستم میلادی بر جای گذاشت. او سالها در دانشگاههای ایالات متحده در رشتهٔ تئوری سیاسی تدریس کرد و از چندین کشور، دهها دکترای افتخاری گرفت، و نیز برنده جایزهٔ آلمانیزبان لِسینگ و فروید شد. او از یهودیانی بود که از هولوکاست جان سالم به در برد و به ایالات متحده مهاجرت کرد. زمینهٔ فلسفه و آثار او، موضوعاتی همچون دموکراسی مستقیم یا اقتدارگرایی و تمامیتخواهی حکومتهای استبدادی است.
درباره کتاب آیشمن در اورشلیم:
ریچارد برنستين: هانا آرنت معتقد است در تاریکترین روزها هم میتوان به بافتن بارقهای از نور امیدوار بود – نوری که نه از نظریهها و مفاهیم، بلکه از حیات و اعمال افراد سرچشمه میگیرد… آرنت هشدار میدهد نباید به وسوسهی پوچ گرایی، بدبینی یا بیتفاوتی تن داد. او در مقابل امید بیجا و یاس بیجا مقاومت میکرد و در توصیف ظلمات زمانهی ما، در توصيف دروغ، نیرنگ، خودفریبی و تلاش برای نابود کردن تمایز میان حقیقت و دروغ، صریح و بیپروا بود… و به این خاطر است که امروز، آرنت را باید خواند و دوباره خواند.
دانیل مایرکاتکین: آرنت، عدالت واقعی را مستلزم افشاگری کامل میداند، از جمله افشای خود؛ عدالت از دیدگاه او تنها تعیین کیفر نیست، بلکه تلاشی است برای درک اینکه نظامهای سیاسی چگونه مرتکبین، نظارهگران و حتی قربانیان را تبدیل به همدست خود میکنند. آرنت معتقد است مظلوم واقع شدن یک قوم، به این معنا نیست که آنها مسئولیتی در قبال بررسی نقش خود در فاجعه ندارند یا لازم نیست نگران آن باشند که مبادا خود مشغول ظلم به دیگران شوند. همین نظریهی جنجالی باعث شده است که پس از گذشت نیم قرن، آیشمن در اورشلیم کماکان کتابی باشد که صهیونیستهای جنگطلب خوش ندارند مردم بخوانند.
نظریه آرنت در این کتاب این است که شرهای بزرگ در کل تاریخ بشر بهطور عام، و بهطور خاص هولوکاست، نه توسط متعصبان کور یا بیماران با مشکلات روانی بلکه به وسیلهٔ مردم عادی که استدلالهای دولت-ملتهایشان را پذیرفتهاند به اجرا درآمده و به همین دلیل، از نظر این مردم اعمالشان رفتاری طبیعی بودهاست.
هانا آرنت ۵۷ سال پیش با نوشتن ایناثر دست روی نکتهای که گذاشت که جدای از نشاندادن ابتذال شر در درون حاکمیت آلمان نازی، افشاگری دیگری هم داشت. او برای اولینبار در ایناثر با صراحت پرده از نقش «شوراهای یهود» در مساله یهودیان در جنگ جهانی دوم برداشت. هرچند دولت فلسطین اشغالی و شوراهای مذهبی یهودیان و خاخامهای اعظم اروپایی بعدها منکر این شدند که در جریان ماجراهایی که در اردوگاههای کار اجباری بر یهودیان میگذشت بودهاند اما شواهد نشان میداد در تسریع روند خروج یهودیان از اروپا و انتقالشان نیز دست در دست آدولف آیشمن و همکارانش گذاشته بودند و با آنها همکاری و دیدارهای نزدیک داشتهاند.
شاید همین مساله بود که سبب شد بیش از دو دهه انتشار ایناثر در فلسطین اشغالی ممنوع باشد و علاوه بر این، شوراهای مذهبی یهود هانا آرنت را ضدصهیونیستیترین نویسنده یهودی بنامند و او را تکفیر کنند. آرنت پس از انتشار اینکتاب برای سالهای سال طرد شد و حتی همکاران نزدیکش در دانشگاه از او را روی برگرداندند. آنها آرنت را متهم به بیانصافی کردند و از او خواستند از دانشگاه استعفا بدهد.
آرنت در کتاب گزارشگونه «آیشمن در اورشلیم» بیمحابا میگوید یهودیان دوست داشتند بگویند از هیتلر که یک شر مسلم بوده، شکست خوردهاند؛ در حالیکه آیشمن در دادگاه به نظر هانا آرنت بسیار حقیرتر از آن مینمود که یهودیان دوست داشتند ببینند. او در کتاب خود میگوید ما ترجیح میدهیم از هیولایی برخاسته از ظلمت شکست بخوریم تا از یک انسان معمولی، چون به اینترتیب خودمان را کمتر مقصر میدانیم و این، همان نکتهای است که شوراهای یهود و حکومت حاکم یهودی در فلسطین اشغالی دوست نداشت بپذیرد.
هانا آرنت در سال ۱۹۶۱ در مقام گزارشگر نشریه نیویورکر در دادگاه آیشمن حاضر شد. دادگاهی که با دزدیدن آیشمن طی یکعملیات غیرقانونی از آرژانتین توسط موساد و انتقال او به فلسطین اشغالی برگزار شد. هانا آرنت گزارشی تحلیلی از دادگاه ارائه داد که ابتدا در هفتهنامه نیویورکر و سپس بهصورت مفصل و مشروح در قالب کتاب مورد نظر چاپ شد. گزارش آرنت، شامل مشاهدات او از فضای دادگاه، فضای فلسطین اشغالی در حین برگزاری دادگاه، سخنان قضات، دادستان، وکیلمدافع، برخی شهود و از همه مهمتر و محوریتر، سخنان متهم، یعنی آدولف آیشمن بود.
اما آرنت فقط گزارشگر این صحنه نمایش نبود و با بررسی اسناد و شواهد و مدارک، نقشی را که آیشمن در مهاجرت اجباری و تصفیه یهودیان ایفا کرده، تحلیل کرد و پرده از شری برداشت که نسبت به آیشمن ظهور و بروز پیدا کرده بود. آرنت در سخنگفتن از این شر، تعبیری را به کار میگیرد که پس از انتشار این گزارشها بحثهای زیادی پدید آورد: ابتذال شر. (جالب است که آرنت در کل کتاب تنها دوبار از این تعبیر و یک بار از وصف مبتذل استفاده کرده است.)
آدولف آیشمن، از دید آرنت یک هیولا نبود؛ شیطان نبود، مکبث نبود، ریچارد سوم هم نبود که بر سر آن باشد که نابهکار شود. مشکل او دقیقاً همین بود: افراد بسیاری شبیه به او بودند، آدمهایی نه منحرف و نه سادیست، بلکه بهشکلی اسفبار و هولناک معمولیِ معمولی.
آرنت در گزارش و کتاب خود، به حاکمان اسرائیل، دادستان پرونده آیشمن و نمایشی که برایش راه انداختند دارد. او تأکید میکند موضوع محاکمه آیشمن «اعمال شخصِ» آیشمن است، نه مصائب یهودیان، نه مردم آلمان یا کل بشریت، نه حتی نژادپرستی. آرنت در فصل اول کتابش، دادستان دادگاه را عملاً عروسکی در دستان داوید بن گوریون، نخستوزیر فلسطین اشغالی، میبیند که تمام تلاش خود را میکند تا دادگاه را چنین ترتیب دهد که به رنجهای یهودیان بپردازد و از آن استفادهای سیاسی ببرد؛ گویی باز هم در ایندادگاه پرهیاهو قربانیان دوباره قربانی میشوند، قربانی جاهطلبی بن گوریون و نمایش پرسروصدایشان.
بنگوریون در ایندادگاه از دید آرنت، نقش آیشمن را در راهحل مسئله یهود بسیار پررنگ میکند و به قول آرنت، دست به اغراق فراوان میزند؛ گویی آیشمن مقامی بالاتر از هیملر (که اساس و پلیس آلمان تحت رهبریاش بود) و هایدریش (که اداره اصلی امنیت رایش در اختیارش بود) داشته است.
قسمتی از کتاب آیشمن در اورشلیم:
یعنی آقای هاوزنر واقعاً باور داشت که اگر دادگاه نورنبرگ آیشمن را در جایگاه متهم نشانده بود، توجه بیشتری به سرنوشت یهودیان نشان میداد؟ ابداً. او هم مانند تقریباً هرکسِ دیگری در اسرائیل، باور داشت که فقط یک دادگاه یهودی میتواند عدالت را در حق یهودیان جاری کند و این وظیفهٔ یهودیان است که به قضاوت دشمنانشان بنشینند. به همین دلیل، حتی یک اشارهٔ کوچک به تشکیل دادگاه بینالمللی برای محاکمهٔ آیشمن، نه بابتِ جنایت «علیه مردم یهود»، بلکه بابتِ جنایت علیه بشریت که بر پیکرهٔ مردم یهود ارتکاب یافته است، در اسرائیل با مخالفت تقریباً همگانی روبهرو میشد. آن لافِ عجیبِ «ما قائل به هیچ نوع تفکیکِ قومیتی نیستیم» هم از همینجا میآید، که البته در اسرائیل چندان عجیب به نظر نمیرسید، اینجا قواعد شرع خاخامی بر احوال شخصیه {و نسب} شهروندان یهودی حاکم است و در نتیجه هیچ یهودیای نمیتواند با یک غیریهودی ازدواج کند؛ ازدواجی که خارج از اسرائیل منعقد شده به رسمیت شناخته میشود، اما فرزندان حاصل از ازدواجهای مختلط، قانوناً حرامزادهاند (فرزندانِ والدین یهودی که خارج از ازدواج متولد شوند مشروع هستند)، و اگر کسی مادر غیریهودی داشته باشد، نه میتوان با او ازدواج کرد و نه اجازهٔ دفن او را میدهند. توهینآمیزبودنِ این وضع، از ۱۹۵۳ به بعد محسوستر شده است، چون از آن سال، بخش عمدهٔ صلاحیت قضائی در مسائل قانون خانواده را به دادگاههای سکولار محول کردند. زنان حالا میتوانند مِلک به ارث ببرند و در کل از وضعی برابر با مردان برخوردارند. ازاینرو بعید است که احترام به عقاید یا قدرتِ اقلیت مذهبی متعصب باعث شده باشد که دولت اسرائیل، در مسائل ازدواج و طلاق صلاحیت قضائی سکولار را جایگزین شرع خاخامی نکند. شهروندان اسرائیل، اعم از مذهبی و غیرمذهبی، ظاهراً در مورد مطلوبیتِ قانونی که ازدواج مختلط را ممنوع میکند اتفاقنظر دارند، و – همانطور که مقامات اسرائیل در خارج از دادگاه هم اذعان میکردند – عمدتاً به همین علت است که قانون اساسی مکتوب را (که لاجرم باید این قانون {احوال شخصیه} را به شکلی شرمآور بشکافد و بیان کند) نامطلوب میدانند. (فیلیپ گیلون۳۰ اخیراً در نشریهٔ جبههٔ یهود۳۱ نوشت: «استدلالی که علیه ازدواج مدنی وجود دارد این است که در میان خاندان اسرائیل رخنه میافکند و یهودیان این کشور را از یهودیان دیاسپورا جدا میاندازد»). حالْ علتش هرچه که بود، بیشک سادهلوحی دادستان در محکومکردن قانون ننگینِ نورنبرگ (مصوب ۱۹۳۵)، همان قانون نازی که ازدواج مختلط و رابطهٔ جنسی میان یهودیان و آلمانیها را ممنوع میکرد، شگفتانگیز بود. خبرنگارانِ آگاهتر، کاملاً به این وضع کنایهآمیز واقف بودند اما در گزارشهای خود به آن اشاره نمیکردند. گمان میکردند حالا وقتش نیست به یهودیان بگوییم قوانین و نهادهای کشور خودشان چه اشکالاتی دارد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.