آزادی راستین (فلسفه عملی اسپینوزا)
درباره نویسنده برنت اتکینز:
برنت اتکینز (Brent Adkins) نویسنده کتاب آزادی راستین (فلسفه عملی اسپینوزا)، استاد فلسفه در کالج روانوک در سالم، ویرجینیا، ایالات متحده آمریکا است. علایق اصلی او فلسفه اروپای قرن 19 و 20، فلسفه مدرن و سیاست است.
درباره کتاب آزادی راستین (فلسفه عملی اسپینوزا):
از نظر اسپینوزا، موضوعِ مهم در رابطه با خوبزیستن، عمل است. البته منظورِ او قضاوتکردنِ درست و غلطِ یکایکِ اعمال نیست. این قسم قضاوتکردن هم ممکن است، اما در مقایسه با اهمیّتی که اسپینوزا به تفاوتِ فعالیت و انفعال میدهد کماهمیّت است. برای اینکه موضوع را به مختصرترین شکل ممکن بیان کنم میگویم ما خوب زندگی میکنیم، یا ما بهراستی آزادیم، فقط آنگاه که فعالایم. برعکس، ما خوب زندگی نمیکنیم هرگاه که منفعلایم.
کلید فهم اسپینوزا شناختنِ همین تفاوت است. البته فرق گذاشتن بین فعال و منفعل در معنای انتزاعی واژگان آسان است، چون دو کلمه آشکارا متضاد یکدیگرند. تمایز نهادن در عمل دشوار است. همانطور که خواهیم دید، هرچیزی منوط به عواطف است، یعنی انحاء درگیری ما با جهان. بعضی عواطف فعالاند و برخی منفعل. یکی از وظایف این کتاب برشمردنِ تفاوتهای امر فعال از امر منفعل به طور واضح است، که هم در رابطه با افراد انجام میشود و هم در رابطه با سیاست، دین و محیط زیست.
حرف آخر اسپینوزا این است که عمل، از هر قسمی که باشد، فقط میتواند از فهم پدید آید، در حالی که انفعال اساساً از ناکامی در فهم ناشی میشود. من نهفقط باید خود را بفهمم، بلکه نیاز دارم جهان پیرامونم را هم بفهمم تا بتوانم عمل کنم. در تاریخ فلسفه، اسپینوزا اولین کسی نیست که پیوند فهم و عمل را تشخیص داده است. سنتهای حِکمی در تمام فرهنگها، از بودیسم تا یهودیّت و یونان باستان، لبریز از این پیوندند. بنابراین، یکی از وظایف این کتاب این است که مداومت اسپینوزا در سنتهای دیگر، هرجا که روشنگر باشد، نشان داده شود، و از این مهمتر، مواردی که اسپینوزا حرف تازهای دارد ارائه شود. خواهیم دید که آن حرف تازه و ارمغانِ اسپینوزا آزادی است.
قسمتی از کتاب آزادی راستین (فلسفه عملی اسپینوزا):
دورهای که در شیکاگو زندگی میکردم رفتارهای خشنی در رانندگی من شکل گرفت که مایه تأسف بود انگار هر جا با ماشینم میرفتم با رانندههای ناشی یا بیملاحظه و بیکفایت محاصره میشدم. با رانندگی در هر قسمتی از شهر وادار میشدم از انواع الفاظ و اصطلاحات غریب استفاده کنم. به مرحلهای رسیده بودم که نثار فحش به چندین زبان و علامتهای با دست متناسب با هر کدام را خوب یاد گرفته بودم. هر چند هیچ کس از عصبانیتم در امان نبود نفرت ویژهای از رانندگان شاسی بلندها داشتم.
ناشیگری آنها با ماشینهای گندهشان دو برابر توی چشم میرفت. شاسی بلندها نه فقط خیلی فضا اشغال میکردند رانندههاشان اصلاً متوجه نبودند که موقع برف و باران باید آرام تر راند؛ پارک دوبلشان عموماً بد بود؛ ماشین را با فاصله کافی از ماشینهای دیگر پارک نمیکردند یا خیلی با لبه پیاده رو فاصله میدادند. از اینها گذشته، این فکر عذاب آور از سرم نمیرفت که اگر روزی با یکی از این شاسی بلندها تصادف کنم که یقیناً تقصیر راننده شاسی بلند خواهد بود او خون از دماغش نمی آید اما من داخل…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.