آدام اسمیت در پکن (تبارهای قرن بیست و یکم)
درباره نویسنده جیووانی اریگی:
جیووانی اریگی (Giovanni Arrighi) نویسنده کتاب آدام اسمیت در پکن، (7 ژوئیه 1937-18 ژوئن 2009) اقتصاددان، جامعهشناس و تحلیلگر سیستمهای جهانی ایتالیایی، از 1998 استاد جامعه شناسی در دانشگاه جان هاپکینز بود. آثار او به بیش از پانزده زبان ترجمه شده است.
درباره کتاب آدام اسمیت در پکن:
همهی داعیهداران لیبرالیسم و نئولیبرالیسم و مدافعان سرسخت سرمایهداری و بازار آزاد، همانها که بازار آزاد و قواعدش را همچون وحی منزل میدانند، هماره برای مدعاهایشان پیرامون لاتغیر بودن اصول بازار آزاد، پای «آدام اسمیت» را پیش میکشند. نام این فیسلوف و اقتصاددان در تمام دو سدهی اخیر به عنوان بزرگترین نظریهپرداز لیبرالیسم از سوی صاحبان و سردمداران جهان شنیده شده و او را برابر مارکس و مارکسیسم قرار دادهاند. هروقت خواستهاند حقوق سرمایهداران و صاحبمنصبان را صیانت کنند و بگویند که تنها راه نجات جامعه و اقتصاد، حفظ حقوق این جماعت است، آرای اسمیت را ذکر کردهاند و تفسیرهای خودشان از او و «ثروت ملل»اش را ارائه دادهاند.
کتاب «آدام اسمیت در پکن: تبارهای قرن بیست و یکم» با پیش کشیدن خوانشی کاملا متفاوت از اسمیت و نظریاتش، پرسشهایی را برابر همهی نئولیبرالها و حامیان اقتصاد نئوکلاسیک و … گذاشته که قابل تأمل است. «جووانی اریگی» نظریهپرداز بلندآوازهی ایتالیایی در این کتاب کل برداشت نئولیبرالها از عبارت «دست پنهان بازار» اسمیت را کجفهمی و بدفهمی میداند و استدلال میکند که به عکس همهی تفاسیر پیشین، اتفاقا بسیاری از نظریات این اقتصاددان اسکاتلندی ضدیت تمام و کمالی با سرمایهداری دارد.
«آدام اسمیت در پکن: تبارهای قرن بیست و یکم» همهی آن تعبیرها و نسبتهایی که به اسمیت دادهاند و قواعد بازار را همچون جاذبهی نیوتون فرمولبندی کردهاند، رد میکند و با ادلههای فراوانی نشان میدهد که این فیلسوف اخلاقگرا حامی کارگران بود و جنبههای اجتماعی و زیستی و اخلاقی را مهمتر از همهی قوانین و قواعد میدانست و این تقسیم کار و تخصصی شدن آن را که به نابودی زیست اخلاقی و معنوی کارگران منجر میشود، تقبیح میکرد. کتاب «آدام اسمیت در پکن: تبارهای قرن بیست و یکم» نوشتهی «جووانی اریگی» را برای گشودن دریچههایی تازه میان خیل نظریههایی که دویست سال خوانش غالب اقتصاد جهان بودهاند، باید خواند و در آن عمیق شد.
قسمتی از کتاب آدام اسمیت در پکن:
تحولات در حوزه ایدئولوژی شاخصهای غیرقابل اعتماد واقعیتهای اجتماعی هستند. ایدئولوژی در عین حال که معرف حضور واقعیتها است، امر واقع را پنهان میکند. ماريو ترونتی فیلسوف مارکسیست در مقالهای با عنوان “مارکس در دیترویت” که در اوج تأثير جریانهای مارکسیستی بر رویدادهای سال ۱۹۶۸ چاپ شد، این ایده را که شکل گیری احزاب کمونیست و سوسیال دموکرات در اروپا تبدیل به کانون مبارزه طبقاتی در این قاره شد، رد کرد . وی کانون واقعی مبارزه را آمریکا دانست، جایی که تأثیر جریان های مارکسیستی نسبت به اروپا بسیار ناچیز بود اما کارگران نظام سرمایه را مجبور کردند خود را با تقاضای دستمزدهای بالاتر انطباق دهد. در اروپا تنها یک شبح ایدئولوژیک از مارکس وجود داشت، اما در آمریکا روابط متقابل بین کار – سرمایه تصویری “واقعی” از مارکس را منعکس کرد.
مارکس در آمریکا برای مدت نیم سده، و تا دوره پس از جنگ جهانی دوم با توجه به واقعیت و روح مطالبه گرانه مبارزات مورد خوانش قرار میگرفت. این بدین معنا نیست که آثار مارکس تفسیری مناسب از مبارزات کارگری آمریکا در اختیارمان قرار میدهد. برعکس، مبارزات کارگری آمریکا در حکم کلیدی است که امکان تفسير در خور از مهمترین نوشتههای مارکس، یعنی، سرمایه و گروندريسه را فراهم میکند.
دیدگاه ترونتی بر بحران هویت مارکسیسم در زمانه برتری مجدد سرمایه داری غرب تأکید داشت. مارکسیسم از زمان پایه ریزی خود به عنوان نظريه تبیین کننده توسعه کاپیتالیستی و تحول سوسیالیستی، نفوذ بیوقفه خود را بیش از مراکز سرمایه داری جهانی در مناطق پیرامونی یافته بود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.