کشتیهای هوایی
درباره نویسنده آملی نوتومب:
املی نوتومب (Amélie Nothomb)، نویسنده فرانسوی زبان است که ۹ ژوئیه ۱۹۶۶ در منطقهٔ ایتربیئک در بروکسل زاده شد. پدر وی بارون پاتریک نوتومب دیپلمات بلژیکی است که کمی بعد از تولد وی به کنسولگری بلژیک در ژاپن انتقال یافت و بعد از آن در پکن، نیویورک، بنگلادش و میانمار (بـِرمه پیشین) مشغول به کار شد. روایت شدهاست که آملی نوتومب هر سال چند رمان مینویسد که تنها یکی از آنها را به چاپ میسپارد. شرایط انسانی، نویسندگی و زندگی، محور اصلی رمانهای وی بهشمار میآید. نوتومب تاکنون برندهٔ چندین جایزهٔ ادبی بودهاست. او همچنین عضو هیئت داوران جایزه دسامبر است. رمان عطش (۲۰۱۹) که لقب «انجیل به روایت نوتومب» را نیز به آن داده اند، یکی از سه نامزد نهایی جایزه گنکور در ۲۰۱۹ بود. نوتومب در مصاحبهای گفته است که این رمان گل سر سبد همهٔ آثارش است.
درباره کتاب کشتیهای هوایی:
کتاب کشتیهای هوایی که زنی جوان آن را روایت میکند و سرگذشت پسر نوجوانیست درحال فروپاشی عصبی. نوجوانی که با دیدن آن کشتیهای هوایی عظیمالجثه که به نظر میرسد در چشم به هم زدنی منفجر میشوند، دچار شگفتی و حساسیتیست که او را در سراشیبی سقوط ذهنی قرار میدهد. این بن مایهی اصلی رمان کوتاه نوتومب است. اما این تنها بخشی از وجوه روانشناختی، فلسفی و جامعه شناختی این کتاب است. شخصیت آنجل در مقام راوی داستان، با تمام گوشه گیری و عزلتش، میل قدرتمندی به زندگی و بهره بردن از فرصتهایش دارد و البته که در سیر حرکتی رمان، نقش موثری در زندگی «پای» نوجوان بیمار داستان ایفا می کند.
رمان در پی تحلیل و کشف و البته فهم چرایی این عدم توان رویارویی «پای» با واقعیت جهان اطرافش است. اینکه چه طور بعضی آدمها اینگونه در مواجهه با واقعیت دچار هراس میشوند و در نقش شکست خوردگان از خویشتن و جهان فرو میروند. به همین دلیل میتوان به «کشتی های هوایی» نوتومب همچون کتابی برای درمان و یا فهم بهتر مشکل نگاه کرد، همان کاری که ادبیات در معنای واقعیاش و در سرشت حقیقیاش همواره در پی آن بوده است.
قسمتی از کتاب کشتیهای هوایی:
آن روزها هنوز نمیدانستم دونت نیز همچون افرادی است که مدام در پی آزار دیگراناند. شنیدن ملامتهای او همیشه مرا غرق در شرمساری میکرد.
«حمام را دیدی چه شکلی کردی؟»
«ببخشید! چه کار کردم؟»
«به چیزی دست نزدهام که خودت بروی و ببینی.»
داخل حمام شدم. نه روی کف زمین آب جمع شده بود نه تجمع مو آبراه داخل وان را مسدود کرده بود.
«من که چیزی متوجه نمیشوم.»
آهي از سر تأسف کشید و گفت: «پرده دوش را نکشیدهای. چطور انتظار داری که به حالت پلیسه خشک بشود؟»
«اوه! بله.»
«در ضمن، در بطری شامپو هم باز است.»
«ولی آن شامپوی من است.»
«خب که چه؟»
از خردهگیریهای دونت درمییافتم که به طرز آشکاری از آداب دانی بیبهره بودم. به رغم تفاوت سنی نه چندان چشمگیر میان ما – من نوزده ساله بودم و او بیست و دو سال داشت – گویی آموزش من بر عهده دونت بود و من در سنی بودم که این نوع تفاوتها بسیار به چشم میآمد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.