ژان باروا
درباره نویسنده روژه مارتن دوگار:
روژه مارتَن دو گار (Roger Martin du Gard) نویسنده کتاب ژان باروا، (زاده ۳۱ مارس ۱۸۸۱ – درگذشته ۲۲ اوت ۱۹۵۸) نویسندهٔ فرانسوی بود که برندهٔ جایزه نوبل ادبیات شد.
درباره کتاب ژان باروا:
قهرمان داستان (ژان باروا) از یک خانواده مذهبی و سنتی است. او در دوره نوجوانی به دین و ایمان خود شک میکند و بعد از کش و قوسهای بسیار جار میزند خدا توهمی بیش نیست. فرزندش که به دنیا میآید میگوید: باید این کوچولو را از نفوذ دین خلاص کنم. هیچ کس شراب نو را در مشک کهنه نمیریزد. اگر بریزد شراب نو مشک کهنه را بترکاند… باید شراب نو را در مشک نو ریخت تا این و آن هر دو سالم بمانند.
ژان باروا که دویدن در پی آواز حقیقت را پیشه کرده بود، دین را کنار میگذارد و به محافل روشنفکری فرانسه روی آورده، با دوستانش نشریهای به راه میاندازد و نظریات جدید خودش را تبلیغ میکند و کم کم به یکی از قطبهای روشنفکری فرانسه تبدیل میشود اما آخر عمر حالی به حالی شده و در مقابل گذشته خود میایستد و در مواجهه با مرگ، به دیدار خویشتن میرود و به این فکر میافتد که نکند تمام عمرم بیراهه رفتهام. در بستر مرگ خودش را به چالش گرفته و اعتقادات پیشین در او جان میگیرد.
ژان باروا میگوید کر تر و کور تر از همه کسی است که نمیخواهد بشنود ببیند. نمیتوانم بیش ازاین با این نگرانی به سربرم. میخواهم بدانم. میخواهم خاطر جمع شوم. هنوز هم معتقدم که حقیقت چیز دیگری است، چیزی درکار است که ما نمیدانیم.
وقتی کشیش برایش از خدا و دنیای دیگر حرف میزند یکی از دوستان ژان باروا رو به کشیش کرده و میگوید: «رفیق ما مثل همه کسان دیگری که نمیتوانند به خود اعتماد کنند، مذبوحانه به خدا چنگ زده است…» … ژان باروا با خودش نجوا میکند «حقیقت چیز دیگری است. چیزی درکار است که ما نمیدانیم…» مرگ ژان باروا را زمین میزند و در آغوش میگیرد. میمیرد اما این پایان داستان نبوده، حکایت همچنان باقی است. … رمان ژان باروا توسط منوچهر بدیعی به فارسی ترجمه شده است.
قسمتی از کتاب ژان باروا:
آرزو داشتم که میتوانستم در خور اعتمادی که در حق من روا داشتهاید پاسخ بهتری تقدیم کنم. اما دریغ که نمیتوانم درباره روحيه خود به شما خبرهای خوشی که انتظار دارید بدهم. این ثلث اول تقریبا رضایتبخش نبوده است. همچنان در این شهر پاریس که همه چیز آن برای من تازگی دارد احساس غربت میکنم.
و با این همه، حال دیگر زندگی من سروسامان قطعی پیدا کرده است: علاوه بر درسهای مقدماتی دانشکده پزشکی در دوره لیسانس علوم طبیعی دانشگاه سوربون نیز نام نویسی کردهام؛ به نحوی که از چند هفته قبل، بیشتر از پیش در محله لاتن ۱۰ به سر میبرم. (آقای آبی عزیز، امیدوارم این جزئیات شما را نگران نکند؛ در این خصوص، نصايح مشفقانهای که در آخرین نامه خود فرموده بودید بینهایت در من اثر نهاده است. هرگز در این مورد بیمی به خود راه ندهید؛ به فضل الهی روح من آن قدر بلند هست که بر وسوسههایی که به فکر شما رسیده است چیره شوم؛ وانگهی، شما فراموش کردهاید که من از بویی چه احساس ژرف و پاکی را در دل خود آوردهام، طرحی چنان عزیز که دلیل حیات و حافظ من است.)
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.