چرا ملتها شکست میخورند؟
درباره نویسنده دارون عجم اوغلو:
دارون عجماغلو (زادهٔ ۳ سپتامبر ۱۹۶۷) اقتصاددان آمریکایی زاده ترکیه از تبار ارمنی است.
عجماغلو در استانبول، ترکیه در خانوادهای ارمنی متولد شد. پدرش «کِوُرک» که وکیل و مدرس دانشگاه استانبول بود در سال ۱۹۸۸ درگذشت. مادرش «ایرما» (متوفی در ۱۹۹۱) مدیر و معلم مدرسهای ارمنی در استانبول بود. عجماغلو پس از فارغالتحصیلی از دبیرستان گالاتاسرای در ۱۹۸۶ در استانبول، لیسانس خود را از دانشگاه یورک در بریتانیا و فوق لیسانس خود را در اقتصادسنجی و اقتصاد ریاضیاتی و پیاچدی خود را در ۱۹۹۲ از مدرسه اقتصاد لندن دریافت کرد. او یک سال به عنوان مدرس اقتصاد در مدرسه اقتصاد لندن فعالیت کرد تا این که در ۱۹۹۳ به عضویت هیئت علمی مؤسسه فناوری ماساچوست (امآیتی) درآمد.
در سال ۲۰۰۰ او به استاد تمامی ترفیع یافت و در ۲۰۰۴ استاد کرسی چارلز کیندلربرگر اقتصاد کاربردی شد. او همچنین عضو پیوستهٔ دفتر ملی پژوهش اقتصادی، مرکز عملکرد اقتصادی، مرکز رشد بینالمللی، و مرکز پژوهش سیاست اقتصادی است. او در سال ۲۰۰۶ به عنوان عضو پیوستهٔ فرهنگستان هنر و علوم آمریکا انتخاب شد. او که هماکنون استاد کرسی الیزابت و جیمز کیلین در اقتصاد در امآیتی است در زمرهٔ ۱۰ اقتصاددان پراستناد بر اساس IDEAS/RePEc است. او در سال ۲۰۰۵ مدال جان بیتز کلارک را برنده شد. عجماغلو در سال ۲۰۱۳ برنده «جایزهٔ فرهنگ و هنرهای ریاست جمهوری ترکیه»، و جایزهٔ دیگری از سوی فرهنگستان علوم ترکیه شدهاست.
جیمز آلن رابینسون در سال 1960 در بریتانیا به دنیا آمد. رابینسون تحصیلات تکمیلی خود را در دانشگاه ووریک وییل به پایان رساند. دکتر رابینسون در دانشگاههای زیادی از جمله دانشگاه کالیفرنیا، دانشگاه برکلی و دانشگاه ملبورن تدریس کرده است. او همچنین سالهای بین سال 2004 تا 2015 را در دانشگاه هاروارد فعالیت کرده و در حال حاضر استاد دانشگاه شیکاگو است. او در دوران فعالیتش کتابهایی را نیز به چاپ رسانده است. از میان آثار جیمز رابینسون میتوان به کتابهای «نقش نخبگان در پیشرفت اقتصادی»، «پیشرفت آفریقا از نگاه تاریخی» و «آزمایشهای طبیعی تاریخ» اشاره کرد.
درباره کتاب چرا ملتها شکست میخورند؟:
کتاب چرا ملتها شکست میخورند در سرا سر جهان توانسته است توجهات زیادی را به خود جلب کند. در ایران نیز متخصصان زیادی به این کتاب توجه نشان دادهاند و دربارهی آن نقدها و نظرات مختلفی منتشر شده است. «علی رضا قلی» نویسندهی کتاب «جامعه شناسی نخبه کشی» در جلسهی نقد کتاب چرا ملتها شکست میخورند گفته است: «کتاب چرا ملته شکست مخورند با مفروضات مشخصی پیش نرفته است و نقطه ضعفی دارد که جغرافیا را نادیده میگیرد و به فرهنگ تاریخی نگاه نمیکند.»
«بیل گیتس» میلیارد معروف آمریکایی نیز نقدها و نظراتش را دربارهی چرا ملتها شکست میخورند منتشر کرده است. در بخشی از نقد مالک اپل بر این کتاب آمده است: «من تحليل نويسندگان را مبهم و ساده يافتم. فراتر از نهادهاي سياسي و اقتصادي فراگير در مقابل استخراجي. آنها عليرغم وجود تاريخ و منطقه، كليه عوامل موثر ديگر را ناديده گرفتهاند. عبارتها و مفاهيم اصلي واقعا تعريف نشدهاند و آنها هرگز توضيح نميدهند كه چگونه يك كشور ميتواند به سمتي حركت كند كه نهادهاي فراگيرتري داشته باشد.»
چرا ملتها شکست میخورند: ریشههای قدرت، شکوفایی و فقر نام کتابی است نوشته اقتصاددانان آمریکایی، دارون عجماوغلو استاد دانشگاه امآیتی و جیمز رابینسون استاد دانشگاه هاروارد، که در مارس ۲۰۱۲ چاپ شدهاست. این کتاب سعی میکند پایهایترین سؤال اقتصاد و سیاست جهانی را جواب بدهد که چرا بعضی کشورها، مانند نروژ، در حال شکوفایی هستند ولی بعضی کشورها، مانند مالی، در حال سقوط؟ این کتاب برای خواننده غیر متخصص نوشتهشدهاست.
نویسندگان کتاب عواملی مثل جغرافیا، آبوهوا، منابع طبیع و فرهنگ را به عنوان عواملی که ملتها را به فقیر و غنی تقسیم کنند، رد میکنند. در عوض آنها موسسات سیاسی و اقتصادی که برآمده از خود ملتها هستند را عامل پیشرفت اقتصادی میداند.
این کتاب حکومتها را به دو دسته تقسیم میکند: مشارکتی (به انگلیسی: Inclusive) و انحصاری (به انگلیسی: Exclusive). در حکومتهای مشارکتی موسسات اقتصادی و سیاسی بهجای اینکه مشارکت در امور اقتصادی را محدود به عدهای معدود از خواص و سازمانهای دولتی نمایند، باعث تشویق و ترغیب اکثریت مردم برای مشارکت در امور اقتصادی میشوند. این امر مستلزم وجود قانون و ضوابط قوی در رابطه با حق مالکیت خصوصی، حاکمیت بیطرفانه قانون، خدمات همگانی با امکان تبادل و قراردادهای عادلانه، امکان ورود شرکتهای جدید به بازار و دولتی که خواهان ودارای قابلیت اجرای این شرایط و پیش نیازها باشد است.
در نقطه مقابل موسسات مشارکتی، موسسات اقتصادی انحصاری با بهکار گرفتن امکانات و منابع اکثریت در خدمت منافع گروهی محدود و انگشتشمار قرار دارند. آنها نه مدافع حق مالکیت میباشند و نه باعث ایجاد انگیزه برای فعالیتهای اقتصادی میشوند. در این حکومتها شروع یک کسب و کار جدید غیرممکن است، چراکه بازار بهصورت انحصاری در دست دولت یا نور چشمیها خواهد بود.
قسمتی از کتاب چرا ملتها شکست میخورند؟:
در تابستان ۱۹۴۵، زمانی که جنگ جهانی دوم رو به پایان بود. استعمار ژاپن در شبه جزیره کره از هم فروپاشید. یک ماه از تسلیم بدون قید و شرط ژاپن در ۱۵ آگوست همان سال نگذشته بود. که کره در مدار ۳۸ درجه به دو حیطهی نفوذ تقسیم شد. جنوب، توسط ایالات متحده اداره میشد و شمال، توسط روسیه. در ژوئن ۱۹۵۰، زمانی که کره جنوبی به اشغال ارتش کره جنوبی به اشغال ارتش کره شمالی در آمد. صلح پر تنش و جنگ سرد میان دو ابرقدرت جای خود را به جنگ خونین کره داد. در ابتدا کره شمالی تهاجمات گستردهای را سازماندهی کرد و «سئول» پایتخت جنوب را گرفت. اما تا پاییز به کلی عقب رانده شد. از آن پس بود که «هوانگ پیونگ وو» و برادرش از هم جدا شدند. هوانگ پیونگ وون خوش اقبال بود که پنهان شد و از افتادن به دست ارتش کره شمالی گریخت.
او در جنوب اقامت گزید و به عنوان یک داروساز مشغول به کار شد. برادر وی پزشکی بود که در سئول، مجروحان ارتش کره جنوبی را درمان میکرد. با عقب نشینی کره شمالی او را به شمال بردند. این دو که در سال ۱۹۵۰ از هم جدا شده بودند. پس از یک جدایی طولانی ۵۰ ساله در سال ۲۰۰۰ برای اولین بار یکدیگر را در سئول ملاقات کردند. یعنی پس از آن که سرانجام دو دولت توافق کردند. برنامهی محدودی را برای پیوند مجدد خانوادهها به اجرا درآورند.
برادر «هوانگ پین وون» به عنوان پزشک در نیروی هوایی به کار گرفته شد. که در یک دیکتاتوری نظامی شغل خوبی به حسای میآمد. اما در کره شمالی حتی آنهایی که از امتیازات ویژه برخوردار بودند وضعشان تعریفی نداشت.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.