پرندهخانه
درباره نویسنده کاتلین اودل:
کاتلین اودل (Kathleen O’Dell) نویسنده کتاب پرندهخانه، زادهی 1957 است. او بهخاطر اولین رمان بسیار تحسینشدهاش، اگنس پارکر، بهعنوان نویسنده شروع پرواز هفتگی ناشران انتخاب شد. . . دختر در حال پیشرفت. او همچنین نویسنده رمان YA Bad Tickets در لیست Knopf است. او با همسر و پسرانش در گلندیل، کالیفرنیا زندگی میکند.
درباره کتاب پرندهخانه:
کلارا از هنگامی که یادش میآید همراه مادرش در عمارت فرسوده گلندوئر که متعلق به جادوگر و شعبده باز معروفی بوده زندگی کرده است. این عمارت با کارهای چوبی کنده کاری شده و ظریف، نقاشیهای ایتالیایی، فرشهای ایرانی و اشیایی عجیب و غریب آذین شده و پرنده خانهای بزرگ و گذشتهای عجیب و دردناک را در دل خود جای داده است. کلارا وقتی از این گذشتهی تاریک و غم بار آگاه میشود که به دنبال کشف رازهای مبهم خانه پیش میرود، رازهایی که به زندگی خود او نیز گره خورده و پرندهها سعی دارند آن ها را برملا کنند. همین طور که کلارا از آن چه در عمارت رخ داده رمز گشایی میکند معمای بزرگ زندگی خودش هم حل میشود.
قسمتی از کتاب پرندهخانه:
کلارا مبهوت ایستاد و مادرش را دید که سلانه سلانه روبی را به پرنده خانه می برد.
صدای پرنده ها را شنید که بیدار بودند و جیک جیک می کردند و صدای تسکین دهنده ی مادرش را شنید که به روبی اطمینان می داد هیچ پرنده ای نسوخته است.
بی حسی و بی رمقی پاهای کلارا برطرف شده بود ولی ذهنش مکدر بود. انگشتانش را از دو طرف به شقیقه هایش فشار داد، و مصمم بود درست و روشن فکر کند، اما وقتی عکسش را در پنجره ی آشپزخانه دید، از جا پرید، مطمئن بود دختری که با موهای سنجاق زده و پیراهن سفید توری می دید یک روح است.
تنها کاری که می توانست بکند، پیراهن و کفش هایش را در بیاورد. در رختخواب وقایع شگفت انگیز عصر را مرور کرد. اگر این خانه قبل از مرگ خانم گلندوئر در تسخیر ارواح بود، چرا کلارا هیچ وقت متوجهش نشده بود. اما حتی هریت منطقی مجبور شد باور کند اتفاقی که برای شمع ها افتاد عمیقا ناراحت کننده بود.
روبی صبح همان آدم پر حرف همیشگی نبود. کلارا سعی کرد با او حرف بزند، و روبی فقط گفت: «من دیگه پام رو توی اون اتاق غذاخوری نمی ذارم. همین و بس.»
مادرش دیگر آماده ی جوابگویی نبود. تمام توجهش به غذاهای باقی مانده از شام دیشب بود که هدر نرود. کاسه را به دست کلارا داد و گفت: «پودینگ هلو برای صبحانه. اینجا برای چند نفر دیگر هم غذا هست، پس لطفا چند لحظه صبر کن. و همین طورم دسر.»
کلارا فقط می خواست پیش دافنه باشد، اما از جایی که می ترسید، به پاگرد ورودی خانه رفت و دید دسته کلید اتاق های طبقه ی بالا را از آنجا برداشته اند.
با خودش فکر کرد، باید پیش روبی باشد. چون کلید پرنده خانه هم پیش اوست. پس از آنکه همه جا را گشت، از زیر پادری گرفته تا جیب های شنل روبی، این طور نتیجه گیری کرد که کلیدها حالا باید پیش او باشد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.