ملودی سکوت
درباره نویسنده شارون ام. دراپر:
شارون ام. دراپر (Sharon M. Draper) نویسنده کتاب ملودی سکوت، نویسنده آمریکایی، مربی حرفهای و معلم ملی است. او برای كتابهایی در مورد تجربیات جوان و نوجوانان آفریقایی و آمریكایی، پنج بار برنده جایزه كورته اسكات كینگ شده است.
فعالیت نویسندگی او در سال 1990 آغاز شد؛ هنگامی که به عنوان معلم، توسط دانش آموز کلاس نهم به چالش کشیده شد تا «چیزی بنویسد». او برای داستانی که نوشت، پنج هزار دلار جایزه گرفت و داستان او منتشر شد.
درباره کتاب ملودی سکوت:
ملودی شخصیت کتاب «ملودی سکوت» دختری است که از کودکی مجبور بوده از ویلچر استفاده کند. اما مشکل اصلی او این نیست.
اگر ملودی فقط میتوانست به دیگران بگوید که چه چیزهایی میداند و چه فکرهایی میکند، همهچیز تغییر میکرد.اما این اتفاق نمیافتد، چون ملودی نمیتواند حرف بزند. نمیتواند راه برود. نمیتواند بنویسد. او درون ذهن خودش گیر کرده و همین باعث میشود که بخواهد از این حصار بیرون بپرد.
کاترین دختری است که مسئولیت همراهی ملودی در کلاس آقای دیمینگ را برعهده دارد. اما چیزی که زندگی ملودی را عوض می کند حضور در این کلاس نیست، خرید دستگاهی پیشرفته است که ذهن پیچیده ملودی را نمایش میدهد و ارتباط او با دنیای بیرون را ممکن میکند. تا جایی که ملودی در مسابقه هوش و اطلاعات عمومی بین استانی مقام میآورد، اما باز هم همکلاسیهایش حاضر به پذیرش او در کنار خودشان نیستند.
کتاب «ملودی سکوت» بیش از هر چیز درباره تلاش ملودی برای ثابت کردن خودش است و میتواند نگاه هر خوانندهای را نسبت به توانایی کودکانی با شرایط خاص تغییر بدهد.
قسمتی از کتاب ملودی سکوت:
اُلى، ماهی قرمز من، در تنگی کوچک روی میز اتاقم زندگی میکرد. او تمام روز را درون تنگ شنا میکرد. فقط همین. مدام شنا میکرد. دلم برایش میسوخت. یک روز که من سرگرم گوش دادن به موسیقی بودم و از تماشای شنا کردن الى لذت میبردم، ناگهان بدون هیچ دلیلی به بیرون شیرجه زد و روی میز افتاد. نفس نفس میزد و بالا و پایین میپرید. مطمئنم از اینکه فهمید نمیتواند بیرون از آب نفس بکشد شگفت زده شده بود. چشمانش بیرون زده بود و آبششهایش تکان میخورد.
نمیدانستم باید چه کار کنم. او بیرون از آب زنده نمیماند؛ بنابراین، داد و فریاد راه انداختم، اما خبری از مادرم نشد هنوز داشتم جیغ و داد میکردم که بالاخره مادرم از راه رسید، نگاهی به تنگ خالی و میز خیس و ماهی در حال مرگ انداخت و داد زد: «ملودی چیکار کردی؟ چرا تنگ آب رو خالی کردی؟ مگه نمیدونی ماهیها بدون آب زنده نمیمونن؟»
معلوم است که می دانم. من که احمق نیستم. پس فکر میکرد برای چه این همه جیغ و داد کردم.
بعد مادرم آمد و با اخم به من گفت: «ملودی ماهی قرمزت زنده نموند. نمیفهمم چرا این کار رو با اون ماهی قرمز بیچاره کردی؟ اون تو دنیای کوچیک خودش خوشحال بود.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.