ملوان آمستردام
درباره کتاب ملوان آمستردام:
داستانهای اینکتاب، مجموعه منتخبی از بخش اول کتاب گلچین داستانهای سیاه و پلیسی فرانسوی با گردآوری میشل لوبرن و کلود مسپلد است. بخش اول آنکتاب، «اجداد رمان سیاه» نام داشت و داستانهایی که از آنبخش در «ملوان آمستردام» چاپ شدهاند همگی از اسلاف داستان پلیسی در فرانسه هستند. کتاب گلچین داستانهای سیاه و پلیسی فرانسوی، سال ۱۹۹۵ توسط انتشارات لاتالانت منتشر شد.
داستانهای چاپ شده در «ملوان آمستردام» آثار کوتاه جنایی قرون نوزده و بیستم را شامل میشود. اینکتاب دربرگیرنده اینداستانهاست:
«لاگراند برِتْش» از هونره دوبالزاک، «جنایت روسی» از آلفونس اَله، «ملوان آمستردام» از گیوم آپولینر، «جوشانده» از لئون بلوی، «بشکه کوچک» از گی دو موپوسان و «ماتئو فالکون» از پروسپِر مریمه. پیش از هر داستان کتاب، معرفی کوتاهی از نویسنده آن درج شده است.
قسمتی از کتاب ملوان آمستردام:
ده دقیقه گذشت تا ماتئو حرف بزند. کودک با چشمان نگران گاه او و گاه مادرش را نگاه میکرد. پدر درحالیکه بر سلاحش تکیه داشت با خشم بسیار او را ورانداز میکرد.
عاقبت ماتئو با صدایی آرام ولی هولناک برای آنهایی که او را میشناختند، گفت:
«اولِ کار خوب شروع کردیها!»
کودک اشک در چشم و گویی برای افتادن به پای پدر پیش آمد و فریاد زد: «پدر!»
ماتئو فریاد زد: «از من دور بمان.»
کودک در چند قدمی پدر بیحرکت ایستاد و هایهای گریه کرد.
جیوزپا تکهٔ زنجیری را که از پیراهن فورتوناتو بیرون زده بود دید و نزدیک شد و با لحنی جدّی پرسید: «این ساعت را کی به تو داده؟»
«پسرعمویم آجودان.»
فالکون ساعت را گرفت و چنان به طرف تختهسنگی پرت کرد که هزار تکه شد.
«زن، این بچه مال منه؟»
گونههای قهوهای جیوزپا به رنگ سرخ آجری درآمد.
«چی میگی ماتئو؟ میدونی با کی حرف میزنی؟»
«خوب، این بچه اولین نفر از تبار ماست که خیانت میکنه.»
هِقهِق گریه و سکسکههای فورتوناتو تشدید شد. فالکون نگاه ببروارش را از او برنمیداشت. عاقبت قنداق تفنگ را بر زمین کوبید و درحالیکه فریاد میزد که فورتوناتو به دنبالش برود، به سوی بوته-بیشهزار به راه افتاد.
قسمتی از داستان «ماتئو فالکون»:
اگر آدم کشتهاید، به بوته_بیشهزار پورتووچیو بروید و در آنجا با یک تفنگ، باروت و فشنگ در امنیت زندگی کنید. البته پالتوی قهوهای کلاهدار را فراموش نکنید که هم به عنوان روانداز و هم زیرانداز به کارتان میآید. چوپانها به شما شیر، پنیر و شاهبلوط میدهند. هیچ ترسی نه از قانون خواهید داشت و نه از بستگان مقتول، جز وقتی که برای تهیه مهمات مجبورید پایین بیایید و به شهر بروید.
زمانی که من در سال ۱۸۰۰ در کُرس بودم، خانه ماتئو فالکون در نیمفرسخی این بوته_بیشهزار قرار داشت. در منطقه مرد نسبتا ثروتمندی محسوب میشد. اشرافی زندگی میکرد، یعنی بدون آنکه کار کند. گذران زندگیاش از محصولات دامهایش بود که چوپانهای خانهبهدوش برای چرا به کوهستان میبردند. وقتی او را دیدم یعنی دو سال پس از واقعهای که برایتان تعریف خواهم کرد به نظر حداکثر پنجاهساله میآمد. مردی کوتاهقد اما قویهیکل را مجسم کنید، با موهای فری سیاهِ پَرکلاغی، دماغ عقابی، لبان باریک، چشمان درشت و نگاه تیز و پوستی به رنگ آستر چکمه. مهارتش در تیراندازی حتی در آن خطّه که تیراندازان ماهر زیاد است، خارقالعاده بود. برای مثال او هرگز با تفنگ شکاری چهارپاره قوچ کوهی را از پا درنمیآورد بلکه در صدوبیست پایی با شلیک یک گلوله به سر یا شانه، حیوان را میکشت.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.