لنگرگاهی در شن روان
درباره نویسنده چیماماندا آنگزی آدیچی:
چیماماندا آنگزی آدیچی (چیماماندا نگزی آدیچی) نویسنده کتاب لنگرگاهی در شن روان، زاده ی 15 سپتامبر 1977، رمان نویس، نویسنده ی ادبیات غیرداستانی و داستان کوتاه اهل نیجریه است. ادیشی در رشته ی داروسازی در دانشگاه نیجریه تحصیل کرده است. او در سال 2003، موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد در رشته ی نویسندگی خلاق از دانشگاه جان هاپکینز شد و در سال 2008، فوق لیسانس خود را در رشته ی مطالعات آفریقا از دانشگاه ییل گرفت. ادیشی در نیجریه، کارگاه های نویسندگی برگذار می کند و در ایالات متحده زندگی میکند.
درباره کتاب لنگرگاهی در شن روان:
«لنگرگاهی در شن روان» کشف پیوندی شگفتانگیز و انسانی است میان درد من و درد آدمهای دیگر در زمانها و مکانهای دیگر. کتاب تازهی اطراف شرح تجربهی سوگ و مواجهه با فقدان است از زبان شش نویسنده در سه قالب متفاوتِ جستار، نامهنگاری و خاطرهپردازی. در گزینش متنها کوشیدهایم نگاههای متفاوت را کنار هم بگذاریم. نویسندگان این کتاب همگی از نامآشنایان عرصهی ادبیاتاند و هر کدام با فقدانهایی مهیب چهره به چهره شدهاند و از منظری خاص به سوگ، فقدان، مرگ و اندوه اندیشیدهاند.
جستار «یادداشتهای سوگ»، روایت چیماماندا انگزی آدیچی است از تجربهی سوگ پدرش در عصر پاندمی؛ یادداشتهای داغدیدهای که در انزوای ناخواسته از محدودیتها، سوگ را به شیوهای متفاوت از سر میگذراند.
«درنگ تاریک» گزیدهای است از نامههایی که ریلکه برای تسلیت به دوستان و نزدیکانش نوشته و در آنها از تجربهی سوگ و مواجهه با مرگ سخن گفته است. ترجمهی کامل این نامهها در دستور کار نشر اطراف قرار دارد.
«پس از زندگی» جستاری است از جون دیدیون دربارهی سوگ شوهرش. این جستار هم در نیویورکتایمز منتشر شده و هم با تغییراتی در کتاب «سال اندیشهی جادویی» آمده. آنچه میخوانید برای اولین بار از نیویورکتایمز به فارسی ترجمه شده است.
«آکواریوم» جستاری است از الکساندر همن، دربارهی مرگ دختر خردسالش. همن این جستار را برای نیویورکر نوشت و نسخهی بلندتر و تکاندهندهترِ آن را در کتاب «زندگیهای من» منتشر کرد. آنچه میخوانید ترجمهی همین نسخهی بلندتر است که پیش از این ترجمه نشده است.
«تجربه» جستار بلندی است از رالف والدو امرسون و حاصل تأمل بلندمدت او دربارهی تجربهی از دست دادن پسر خردسالش. امرسون در این جستار به مضامینی کلی میپردازد که حاصل نگاه متفاوت او بعد از مرگ فرزند به دنیاست.
«قصهی بیوهزن» ترجمهی منتخبی است از خردهروایتهای خاطرهپردازانهی جویس کرول اوتس دربارهی سوگ شوهرش، که در کتابی به همین نام منتشر شده. این کتاب هنوز به فارسی ترجمه نشده است.
قسمتی از کتاب لنگرگاهی در شن روان:
سوگوار که میشوی، میفهمی سوگ جاییست که هیچکداممان، تا وقتی به آن نرسیدهایم، نمیشناسیمش. دلهره داریم که یکی از نزدیکانمان بمیرد (و میدانیم چنین اتفاقی خواهد افتاد) اما دورتر از چند روز یا چند هفته بعد از این مرگِ تصورشده را نمیبینیم. حتی دربارهی ماهیت آن چند روز یا چند هفته هم اشتباه فکر میکنیم. شاید انتظار داشته باشیم که، در صورتِ ناگهانی بودنِ مرگ، شوکه شویم.
اما انتظار نداریم این شوکْ ویرانگر باشد و جسم و روانمان را پریشان کند. شاید انتظار داشته باشیم که فقدان ما را از پا بیندازد و آرام و قرارمان را بگیرد و دیوانهمان کند. اما انتظار نداریم خانم خوددارِ (به معنای واقعی کلمه) دیوانهای شویم که خیال میکند شوهرش برمیگردد. در آن نسخهی سوگ که تصورش میکنیم، دست آخر «التیام» مییابیم. نوعی حرکت به جلو. در آن نسخه، بدترین روزها همان روزهای اولاند. خیال میکنیم سختترین آزمونی که پیشِ رو داریم لحظهی خاکسپاریست و بعدش، آن التیامِ مفروض سراغمان میآید.
وقتی منتظریم تا مراسم خاکسپاری برگزار شود، با خودمان میگوییم نکند «از عهدهاش برنیاییم»، در شأنِ مراسم رفتار نکنیم، «صبوری»مان را نشان ندهیم؛ صبوریای که همیشه و همهجا میگویند واکنش درست در برابر مرگ است. فکر میکنیم باید خودمان را برای آن لحظه محکم و قوی کنیم: یعنی میتوانم به مردم خوشآمد بگویم؟ میتوانم صحنهی واقعه را ترک کنم؟ اصلاً آن روز میتوانم لباس بپوشم و آماده شوم؟ محال است از قبل بدانیم که مسئلهی اصلی اینها نیست. محال است بدانیم که خودِ خاکسپاریْ تسکیندهنده است، یک جور پناه سُکرآور که در آن، محبتِ دیگران و وزن و معنای مراسم مثل آغوشی گرم در برمان میگیرد. محال است پیشاپیش از آن غیابِ پایانناپذیری که در انتظارمان است آگاه باشیم؛ از آن خلأ، آن نقطهی مقابل معنا، آن توالیِ بیوقفهی لحظههایی که در آنها خودِ پوچی و بیمعنایی را تجربه میکنیم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.