فیزیک مالی (پیشبینی پیشبینی ناپذیرها: چگونگی تسلط علم بر وال استریت)
درباره نویسنده جیمز اوئن ودرال:
جیمز اوئن ودرال (James Owen Weatherall) نویسنده کتاب فیزیک مالی، فیزیکدان، فیلسوف و ریاضیدان است. از هاروارد، مدرسهی تکنولوژی استیونز و دانشگاه کالیفرنیا (اروین) مدرک گرفته و در حال حاضر در دانشگاه کالیفرنیا استادیار منطق و فلسفهی علم است. مقالههایش در مجلههای اسلیت و ساینتیفیک آمریکن چاپ شده است.
درباره کتاب فیزیک مالی:
در تاریخ دور و دراز حضور فیزیک در علم مالی، شاید بهتر باشد نقش بلک را نقشی گذرا تلقی کنیم. او فیزیک خوانده بود، اما هرگز فیزیکدان موفقی نبود، چون هیچگاه بر موضوع خاصی تمرکز نمیکرد و مطالعاتش بسیار متنوع بود. گرچه موفقیت او بیشتر در مقام اقتصاددان مالی بود، در این رشته چندان دوام نیافت، زیرا هر طرحی که به دست میگرفت و اسباب شهرت و اعتبارش میشد، زود دلش را میزد و سراغ طرحها و اندیشههایی میرفت که اغلب آماج شک و تردید بود. اما درست همین ویژگیها ــ یعنی ویژگیهایی که اوتینگر را نگران میکرد که پژوهشهای بلک به کاری تفننی انجامدــ به بلک امکان داد ترکیبی بیافریند که مدتها در انتظار آن بودند.
وی آنقدر فیزیکدان بود که نظریات افرادی چون باشلیه و آزبورن را بفهمد و توسعه دهد و در عین حال آنقدر از اقتصاد آگاه بود که کشفیات خود را به زبانی بیان کند که اقتصاددانان آن را دریابند. در این وضعیت، او خیلی شبیه ساموئلسون بود، هرچند که از نظر فکری کمتر به رسمیت شناخته میشد. البته برخلاف ساموئلسون او میتوانست به سرمایهگذاران و بانکداران والاستریت نشان دهد که اندیشههای جدید برآمده از فیزیک چگونه در عمل به کار میآیند. تورپ اولین کسی بود که دریافت چگونه میتواند با فرضیهی ولگشت باشلیه و آزبورن پول درآورد، اما این کار را خارج از نهادهای بازار و از طریق شرکت پرینستون نیوپورت انجام داد.
قسمتی از کتاب فیزیک مالی:
پایان قرن، یا همان سال های خوش. پاریس با پیشرفت آمیخته بود. در شرقِ شهر، برج جدید گوستاو ایفل ــ که هنوز در چشم پاریسیهایی که در سایهی آن زندگی میکنند، چیز بدنمای بحث برانگیزی است ــ بر عرصهی نمایشگاه بین المللی سال ۱۸۸۹ قد کشیده بود. در شمال، در کوه پایهی مون مارت، به تازگی کابارهی جدید مولن روژ با چنان هیاهویی افتتاح شده بود که ولیعهد انگلستان را برای دیدن نمایش از بریتانیا به آن جا کشانده بود. نزدیک تر به مرکز شهر، از حوادث غیرمنتظرهای در محلِ هنوز تازه ساز و مجلل اپرای شهر، پاله گرنیه حرف میزدند ــ حوادثی که حداقل به فوت یک نفر منجر شده بود که زیر سقوط چلچراغ جان داده بود. شایع شده بود ارواح ساختمان را تسخیر کردهاند.
فقط چند بلوک ساختمانی آن طرفتر در شرق پاله گرنیه، قلب تپندهی امپراتوری فرانسه، واقع شده بود: بورس پاریس؛ بورس مالی اصلی پایتخت. ساختمان بورس در کوشکی واقع بود که ناپلئون آن را چونان معبد پول ساخته بود، پاله برونیا. پلههای بیرونی این بنا با مجسمهی بتهایش آراسته شده بود: عدالت، تجارت، کشاورزی و صنعت. ستون های نئوکلاسیک شاهانه ای درهای ورودی را احاطه کرده بود.
در داخل بنا، سالن اصلی عریض آن چندان بزرگ بود که می توانست صدها کارگزار و کارمند بورس را در خود جای دهد. هر روز به مدت یک ساعت آنان زیر نقوش حک شدهی پرزرق و برق و پنجرهی سقفی بزرگ این ساختمان، اوراق قرضهی دولتی دائمی معامله میکردند که به آنها «مقرری» میگفتند؛ اوراقی که در طول یک قرن جاه طلبی های جهانی فرانسه را تامین وجه کرده بود. بنایی باابهت و شاهانه در مرکز شهر و در عین حال در مرکز جهان یا حداقل در نخستین دیدار لویی باشلیه از آن در سال ۱۸۹۲، این ساختمان چنین به نظر رسید.
یتیمی شهرستانی و در اوان دههی سوم عمر خود که تازه خدمت سربازی را تمام کرده و به پاریس رسیده بود، میخواست برای ادامه ی تحصیل به دانشگاه پاریس برود. مصمم بود به رغم همهی مشکلات ریاضیدان یا فیزیکدان بشود، اما خواهر و برادر خردسالی هم داشت که باید از آنان که در شهرستان مانده بودند، حمایت مالی میکرد. این اواخر کسب وکار خانوادگی را فروخته و پولی فراهم کرده بود که فعلاً کفایت ایام میکرد، اما میدانست که این پول ته خواهد کشید. به این دلیل بود که وقتی همکلاسانش تمام وقت درس میخواندند، باشلیه ناچار بود کار کند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.