رسالهی دکترای فلسفه
درباره نویسنده کارل مارکس:
کارل هاینریش مارکس (Karl Heinrich Marx) (۵ مه ۱۸۱۸ – ۱۴ مارس ۱۸۸۳) فیلسوف، اقتصاددان، تاریخنگار، جامعهشناس، نظریهپرداز سیاسی، روزنامهنگار و سوسیالیست انقلابی آلمانی بود. او در شهر ترییر در آلمان متولد شد و در دانشگاه به تحصیل قانون و فلسفه پرداخت. در ۱۸۴۳ با جنی فون وستفالن ازدواج کرد و به دلیل نوشتههای سیاسیاش، از او سلب تابعیت شد و به همین جهت دههها به همراه همسر و فرزندانش در تبعید در لندن زندگی کرد. در لندن، او با همکاری فریدریش انگلس به توسعه اندیشههایش پرداخت، نوشتههایش را منتشر کرد و در کتابخانه موزه بریتانیا به تحقیق پرداخت. معروفترین نوشتههای او مانیفست حزب کمونیست (چاپ ۱۸۴۸) و اثر سه جلدی سرمایه (۱۸۶۷–۱۸۸۳) هستند. تفکرات سیاسی و فلسفی مارکس تأثیر عظیمی بر تاریخ روشنفکری، اقتصادی و سیاسی دورههای پس از او گذاشت و نام او به شکل یک صفت، یک اسم عام و نام یک مکتب اجتماعی به کار میرود.
نظریات انتقادی مارکس در ربط با جامعه، اقتصاد و سیاست – که مجموع آنها را مارکسیسم خطاب میکنند – بر این پایه استوار است که جوامع انسانی از طریق مبارزههای طبقاتی پیش میروند. در سرمایهداری، این موضوع خود را به شکل مبارزه میان طبقات حاکمه (معروف به بورژوازی) که ابزارهای تولید را در اختیار دارند و طبقات کارگر (معروف به پرولتاریا) که با عرضه نیروی کارشان در ازای پرداخت حقوق ابزارهای تولید را به کار میاندازند، نشان میدهد. در یک رویکرد انتقادی معروف به مادهباوری تاریخی، مارکس پیشبینی کرد که مانند سایر نظامهای اقتصادی-اجتماعی گذشته، سرمایهداری هم تنشهای درونی ایجاد کردهاست که منجر به نابودی آن جایگزینیاش با نظامی جدیدی، معروف به مناسبات تولید سوسیالیستی، میشود.
برای مارکس، دشمنی میان طبقات در سرمایهداری که بخشی از آن از ناپایداری و ذات مستعد بحران سرمایهداری سرچشمه میگیرد، در آخر به این منجر میشود که طبقه کارگر به آگاهی طبقاتی برسد که نتیجه آن در اختیار گرفتن قدرت توسط آنان و برپایی یک جامعه کمونیستی و فاقد طبقه اجتماعی است که توسط اتحادیههای آزاد تولیدکنندگان اداره میشود. مارکس به جد به دنبال برپایی این موضوع بود و استدلال میکرد که طبقه کارگر باید انقلابی سازماندهیشده جهت براندازی سرمایهداری و برپایی آزادی اجتماعی-سیاسی به سرانجام برساند.
کارل مارکس یکی از تاثیرگذارترین شخصیتهای تاریخ محسوب میشود و آثار او مورد ستایش و نقد قرار گرفتهاست. آثار او در ربط با اقتصاد پایهگذار بخش بزرگی از ادراک کنونی از نیروی کار و رابطه آن با سرمایه و تفکرات اقتصادی بودند. بسیاری از روشنفکران، اتحادیههای کارگری و احزاب سیاسی در سراسر جهان تحت تأثیر آثار مارکس بودند و بسیاری از ایدههای او اقتباس کردند یا در آنها تغییراتی اعمال نمودند. مارکس را یکی از معماران اصلی علوم اجتماعی نوین میدانند.
درباره کتاب رسالهی دکترای فلسفه:
گر گفته میشود فرهنگ و تمدن یونان باستان بر محور رابطهی انسان و طبیعت تکوین یافته، چنین محوری امکان داده تا علم و فلسفه در آن حد از اعتلا متحقق شوند که عصر روشنگری با بازتولید آن، فرهنگ و تمدن جهان نو را بنیان نهد. موضوعی که از منظر تاریخ و در قلمرو اندیشهورزی قابل تأمل است.
قسمتی از کتاب رسالهی دکترای فلسفه:
گویی فلسفهی یونان با موضوعی روبهرو است که از تراژدیهای خوب انتظار نمیرود، یعنی پایان ملال آوری داشته باشند. گویی تاریخ عینی فلسفه در یونان با ارسطو، اسکندر مقدوني فلسفهی یونان، به پایان میرسد؛ حتی رواقیون نیز با قدرت مردانه شان در آنچه اسپارتها در معابدشان انجام دادند – یعنی زنجیر کردن آتنه به هرکول از بیم فرار او – موفق نشدند.
فلسفهی اپیکوریها، رواقیون و شکاکان تقریبا افزودهی نابهجایی تلقی میشود که هیچ ارتباطی با صغری و کبری های محکمشان ندارند. فلسفهی اپیکور همچون ترکیبی التقاطی از فیزیک دموکریت و اخلاق کورنهای پنداشته میشود؛ همچنان که فلسفهی رواقی ترکیب تفکر هراکلیت دربارهی طبیعت و جهان بینی اخلاقی – کلبیمسلک با جنبههایی از منطق ارسطو تلقی شده است؛ و سرانجام فلسفهی شک باوری همچون شر ناگزیری پنداشته شده که با این جزم اندیشیها در تعارض است. در نتیجه، این فلسفهها ناآگاهانه با تبدیل شدن به یک مشرب التقاطی گرایش دار و یک سویه به فلسفهی اسکندرانی پیوند خوردهاند. و سرانجام فلسفهی اسکندرانی یکسره همچون تعالی و به هم ریختگی (فلسفه) شمرده میشود – اغتشاشی که در آن حداکثر بتوان جهان شمولی هدف را تشخیص داد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.