داستان یک مومیایی
درباره نویسنده تئوفیل گوتیه:
تئوفیل گوتیه (Théophile Gautier) نویسنده کتاب داستان یک مومیایی، شاعر، رمان نویس و منتقد هنری فرانسوی قرن نوزدهم، متولد شهر تارب ( ۳۱ آگوست ۱۸۱۱) و مرگ در نوی-سور-سن (۲۳ اکتبر ۱۸۷۲ میلادی) است. هرچند که گوتیه متولد تارب بود، اما از زمان بچگی، شهروند پاریس شد. در دانشگاه شارلمانی درس خواند و استعدادش در شعر، در ابتدای جوانی توسط نروال شناخته شد. او در سال ۱۸۲۹، ویکتور هوگو را ملاقات کرد، هوگویی که از قبل میشناخت. به واسطهٔ اربابی و مشارکت فعال اش در جنبش رمانتیک، در نبرد ارنانی، در ۲۵ فِوریه ۱۸۳۰ شرکت کرد که در ۱۸۳۳، در جوان های فرانسوی با خوشمزگی از این دوران یاد میکند.
اعتقاد او به جاودانگی هنر بر خلاف گذرا بودن همهچیز و تلاش وی برای دستیابی به این مقصود باعث میشود که وی دشواری بیان را ترویج و مکتب «هنر برای هنر» را برقرار سازد.
درباره کتاب داستان یک مومیایی:
لاروس قرن بیستم: «کتاب سراسر پر از نقاشیها و توصیفهایی است که با قلم یک هنرمند زبردست به روی کاغذ آمده است. مصر کهن، شهر تبس پایتخت آن، «کاخ تاهوزر» شاهزاده خانم زیبای مصری، قصرهای کوه پیکر فرعون و جاه و جلال او، معماریها، لباسها، سلاحها و غیره، در خلال حوادثی پرهیجان و عجیب، چنان استادانه نقاشی شدهاند که هنر عجیب نویسنده و عشق خاص او به زیبایی، رنگ آمیزی و توصیف «رنگ محلی» همراه با قدرت خلاقهی او و نیروی خیال پردازی فوقالعادهی وی، در سراسر آن با درخشندگی بسیار جلوه گر است.»
قسمتی از کتاب داستان یک مومیایی:
چند تن از کارکنان کشتی، دورادور لرد اواندیل و دکتر رومنیوس را همراهی میکردند و بقیه در جای خود، زیر سایهی بادبانها یا دیوارههای عرشهی کشتی نشسته و سرگرم چپق کشیدن و پرحرفی بودند.
«لرد آوانديل» یک اشرافی تمام عیار و آراستهی انگلیسی بود که تمام امتیازات یک تربیت خوب را دارا بود، به اضافهی اعتماد به نفس و اطمینان خاطری که از داشتن پول فراوان پدید میآید، زیرا وی تنها وارث ثروت هنگفت «لرد آوانديل» پدر مرحومش بود. گذشته از ثروت فراوان، زیبایی خاص او به وی جاذبهای بسپار میبخشید. این زیبایی هیچ عیب و نقصی نداشت به جز اینکه برای یک مرد زیاد بود. رنگ گلگون و پوست شاداب و لطیف و گیسوان بور و مجعدش به وی ظرافتی نیمه زنانه میداد، اما این ظرافت با نگاه جدی و مصمم چشمان آبی رنگ او جبران میشد. او سالی یک بار با کشتی کوچک و خوش ساخت خود که «پوله» نام داشت و دارای کارکنان آزموده و کارکشتهای بود به اطراف دنیا سفر میکرد.
در سفر سال گذشته، جزیرهی « ایسلند» را سیاحت کرده و در سفر امسال به دیدن مصر آمده بود.. کشتی او در بندر اسکندریه لنگر انداخته بود و قرار بود همان جا بماند تا لرد و همراهانش از سفر داخلهی مصر بازگردند. این همراهان عبارت بودند از: یک دانشمند باستان شناس، یک پزشک، یک طبیعیدان، یک نقاش، یک عکاس که لرد همه را همراه آورده بود تا سفرش بینتیجه نباشد. خود او هم جوان تحصیل کرده و بسیار مطلعی بود و موقعیت مهمی که از لحاظ اجتماعی داشت، مانع موفقیتهای درخشان وی در دانشگاه کمبریج» نشده بود. مثل همهی انگلیسیها در صحراهای بیآب و علف مصر با همان دقت و مراقبت لباس پوشیده بود که گویی در پیاده روهای عریض «وست اند» خیال گردش دارد. لباسش عبارت بود از یک جلیقه و یک شلوار سفید و یک بالاپوش شنل مانند که برای جلوگیری از نفوذ نور تند خورشید بر تن کرده بود. کراوات آبی رنگ با خالهای سفید و کلاه پانامای توردار، زیبایی لباس سفری او را تکمیل میکرد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.