تاریخ تلخ به روایت احمد شاملو
درباره نویسنده محمد قراگوزلو:
دكتر محمد قراگوزلو در هفتم خرداد ماه 1338 در تهران متولد شد. تحصيلات متوسطه را در تهران به پايان رساند. مدتى سردبير هفته نامهى داخلى كانون پرورش فكرى كودكان بود. در سال 1354 دو كتاب مصور براى خردسالان با عنوان مار هفت سر و دريا كجاست توسط كانون منتشر كرد. ايشان از خرداد 1358 تحصيلات خود را به صورت نيمه حضورى در كالج عالى اسكياى سالزبورگ (رشته M.B.B.S) ادامه داد و ضمن استمرار مطالعه و تحقيق در عرصهى فرهنگ و علوم سياسى به همكارى افتخارى با مطبوعات و مجلات معتبر پرداخت. نتيجهى اين فعاليت گسترده در گسترهاى به اندازهى چاپ بيش از هزار مقاله و يادداشت ودهها سخنرانى در گردهمايىهاى دانشگاهى و گفتوگوهاى رسانهاى بوده است. از جمله آثار وی می توان “چنين گفت شيخ نيشابور (رسالهاى در باب سلوك شناخت عطار)” و “دريغا عشق كه شد و باز نيامد” را نام برد.
درباره کتاب تاریخ تلخ:
این کتاب شامل یک درآمد و سه دفتر است. درآمد این اثر «دایناسوری با هزار سر» نام دارد. در این بخش نویسنده ملاحظات ادبی و فرهنگی را کنار گذاشته و بیمحابا از شاملو گفته، کسی که با هر خط و کلمهاش شگفتیساز میشود و مصداق همان دایناسوری است که هزارتا سر دارد. درآمد این کتاب با لحن و کلام خاصی که دارد، در ستایش شاملو و اندیشهی این مرد بزرگ است.
در دفتر اول «مبانی تاریخی سیر تطور اندیشهی اجتماعی احمد شاملو از فاشیسم به سوسیالیسم» را میخوانیم. در این بخش از کتاب با روند تفکرات و مبارزات فاشیستی شاملو آشنا میشویم. همچنین چگونگی پیوستن این شاعر به جبههی سوسیالیست هم در همین فصل بررسی میشود. در این بخش اندیشههای سیاسی شاملو نه به عنوان یک سیاستمدار یا نظریهپرداز مباحث سیاسی، که به عنوان یک شاعر مورد بررسی قرار میگیرد.
دفتر سوم «دشنهها و دشنامها» نام دارد. این بخش دربارهی کاروند فکری شاملو و تفاسیر مختلفی است که از آثار او انجام شده است. آراء «نادر نادرپور» و «اخوان لنگرودی» در این باره، با تاکید بیشتری بررسی شده. تا جایی که نام فرعی «نادرپور و اخوان لنگرودی، دو روی سکه» برای این بخش انتخاب شده است. لیبرالیسم و نئولیبرالیسم در تقابل با نظام امپریالیستی و بازتاب این مکتبها در ادبیات ایران هم از مباحثی است که در این بخش از کتاب با جزییات کافی بررسی شده است.
در این کتاب به این واقعیت اشاره میشود که شاملو از معدود چهرههای ادبیات ایران است که همیشه متوجه دو طیف متفاوت از نظرات و عقاید بوده است. شاملو شخصیتی است که خیلی اهل نمایش و ماجراهای پرشور مخاطبپسند نیست. از طرفی نمیتواند در برابر مسائل مختلف اجتماعی، فرهنگی و سیاسی سکوت کند و آرام بماند. شعر او بستری است که در آن خشم و عصیان خود را فریاد میزند. و با صراحت از واقعیتهای زشت جامعه افشاگری میکند. به این ترتیب خیلی از منتقدانش به شدت مخالف تفکرات و آثار او بودند. و در مقابل هم گروهی بودند که او را به حد پرستشی خداگونه میپرستیدند. با این حال، شاملو بیخیال و فارغ از همهی این درگیریها، باز هم کار خودش را میکند. و به روش و مسلک خودش مسائل را میبیند.
شاملو نه افسانه است و نه اَبَرانسانی که هزاران سال پیش میزیسته. و حرف و سخنش مثل یک اسطوره دست به دست شده است. او همین چند دهه پیش همراه با دو سه نسل جوان زندگی کرده. و «در این ظلام یک دم درخشیده و جسته و رفته». شاملو مردی است که هر چند صد سال یک بار در یک ملت ظهور میکند. کتاب تاریخ تلخ، مرثیهای آتشین و گزنده از مردی است که جریانساز ادب و فرهنگ یک ملت شده است.
قسمتی از کتاب تاریخ تلخ:
احمد شاملو بود دیگر!
آدمهای اطرفاَش را خوب میشناخت، اما در قضاوت کاروند و رفتار آنان نه فقط عجول، بل که سخت حق به جانب بود. حال اسماعیل خویی را میگرفت که به اصطلاح گونهی درجهی دوی مهدی اخوان ثالث در قالب و سبک نیمایی-خراسانی است و شعری را که شک ندارم به مناسبت مرگ جلال آل احمد و برای خاطره و به خاطر او سروده بود، به دلایل ایدهئولوژیک پس میگرفت و زیراَش میزد!
با این که به موقعیت روزنامهنگاریِ مسعود بهنود در رژیم شاه آشنا بود. و خوب میدانست که هم او ماجرای کمپ دیوید را گزارش کرده است. و با این که از ارتباط تنگاتنگ علیرضا میبدی با امثال احسان نراقی و ایضاً دستگاه پهلوی، نیک آگاه بود. اما ساعتها به گپوگفتی صمیمی با اینان مینشست و زمان دیگری که ویرش میگرفت یکی را … “بهبود پهلوی” میخواند. و دیگری را دزد تنها بیوگرافی دستنویساَش معرفی میکرد. و کسی هم در این میان پیدا نمیشد که بگوید آخر احمد جان! چه کسی ترا مجبور کرد که ساعتها با “تهران مصور” و “مفید” گپ بزنی. و تک نسخهی زیستنامهاَت را بیپروا به دست فلانی بدهی؟
احمد شاملو بود دیگر!
با لجاجت عجیبی سعی میکرد خود را لامذهب نشان دهد و در این راه چندان پیش میرفت که میکوشید حافظ را نیز کنار دست خود بنشاند و با سماجت هر چه بیشتر از شاعری که بارها به کتاب مقدس سوگند خورده است، روشنفکری دینستیز، منکر رستاخیز و آدمی معادل ماتریالیستهای قرن گذشتهی فلسفهی آلمانی بتراشد. این که چگونه با آن همه هوش ذاتی، الاهیات قاطعِ ساطع در غزل حافظ را نمیدید، بر من دانسته نیست. اما همین آدم تا توانسته است کاتولیکتر از پاپ، پای مسیح را به شعراَش باز کرده است و هرگاه که شاعر یا منتقدی به این “آقای ناصریِ” او خردهیی گرفته است، به سرعت و پرخاشگرانه درآمده است که منظوراَش از اسطورهی مسیح هر عیسای دیگری ست که قربانی خشونت شده است.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.