اتاق محقر خیال من
تادئوش کانتور (۱۹۱۵-۱۹۹۰) کارگردان پرآوازه لهستانی، شاعر، مجسمه ساز، نظریه پرداز و بنیانگذار تئاتر کریکوت ۲ است. او از کارگردانان برجسته اروپا بعد از جنگ جهانی دوم است. در سال ۱۹۴۲ ، زمانی که لهستان در اشغال نازی ها بود، همراه با گروهی از نقاشان جوان ، گروهی زیرزمینی به نام «تئاتر مستقل» را در کراکوف پایه گذاری کرد و در همین تئاتر بود که نمایشنامه های بالدينا اثر يوليوژ اسلواکی و بازگشت اودیسه اثر استانیسلاو ویسپیانسکی را به صحنه برد. کانتور، بین سال های ۱۹۶۵ و ۱۹۶۹، مشغول اجرای چند هپنینگ تئاتر شد که از آن ها با عنوان «تئاتر غیرممكن» یاد می کرد. با انتشار اولین بیانیه تئاتر مرگ در سال ۱۹۷۵، مسیر تجربیات خود را تغییر داد و با اجرای کلاس مرده شهرتی جهانی پیدا کرد. با اجرای ویلوال ، ویلوپل در ۱۹۸۲، تصویرهایی از خانواده اش را در اتاق ، به مثابه((انبار خاطرات)) به نمایش درآورد. کانتور سبک نمایشی کلاس مرده و ویلوپل، واویل را در نمایش های بگذار هنرمندان بمیرند (۱۹۸۵) و دیگر باز نخواهم گشت (۱۹۸۹)، همچنان ادامه داد. امروز، روز تولد من است (۱۹۹۰) آخرین اثر نمایشی کانتور بود که با مرگ او قرین شد. در بسیاری از آثار کانتور ((مرگ))، ((خاطرات کودکی))، ((اشیاء)) و ((طنز سیاه)) نقشی مهم ایفا می کنند و آثارش مملو از وحشت و تنهایی ست.
این کتاب ارائهدهنده مقدمهای بر زندگی و آثار کانتور، بر اساس سخنان و نوشتههای خود اوست؛ هنرمندی که به نحو پایداری بر هنر زمانه و قرن خود تأثیر گذاشته است.
قسمتی از کتابِ نگاهی بر زندگی و آثار تادئوش کانتور:
خاطره یک لحظه از زیستن در تئاتر، در حافظهام ثبت شده است. این لحظه از جنس تصویرهایی نبود که بهطور معمول هنگام کار شکل میگیرند، بلکه بیشتر به درخششی خیرهکننده در ضمیر آگاه من شبیه بود؛ مثل یک میخ فرورفته. شرایطی استثنایی ممکن است رخ بدهد؛ کیفیت بازی بازیگر، تخیل شخصِ خودم، یا شاید هم حال و هوای صحنه خالی و آن ژرفایی که از عمق آن کسی ظهور میکند و رو به جلو میآید: یک بازیگر. در کسری از ثانیه احساس کردم در این بازیگری که در حال پیش آمدن به جلو صحنه و به سوی من است، انسان را میبینم. ظهورش را میبینم، انگاری برای نخستینبار است. جهت این حرکت و این عمق صحنه، نقش مهمی در این احساس من داشت؛ احساسی بهواقع متعالی. مثل این بود که این انسان، این شبیه من، از ابدیت میآمد؛ از دنیای مرگ. مهمتر از همه –همانطور که بعدها برایم اثبات شد- همین لحظه خودآگاهی بود؛ همین کشفی که در ابتدا برایم ناروشن بود و نمیدانستم که هویت اصلی بازیگر، هدف نهایی و مهمترین دلیل وجودی تقریباً ناممکن او، خلق وضعیتی غیرقابل تصور است؛ خلق وضعیتی که در آن شبهای از انسان ظهور پیدا میکند و گویی برای نخستینبار است. منظورم از این گفته، نه نوعی آموزش کلی و کموبیش فرسوده و نخنما شده است و نه مفهوم آشنای انسانِ درگیر زمانه خود و نه تصویر آینه و… منظورم چیزی بیشتر از اینهاست؛ چیزی مثل یک تصادم یا شُک متافیزیک، چیزی از نوع انسان و بصیرت او که طی قرنها زدودهشده و از بین رفته است.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.