رتروتوپیا
درباره نویسنده زیگمونت باومن:
زیگمونت باومن (Zygmunt Bauman) نویسنده کتاب رتروتوپیا، متولد 19 نوامبر ۱۹۲۵ و درگذشته ۹ ژانویه ۲۰۱۷، جامعهشناس و فیلسوف لهستانی الاصل بود. وی از سال ۱۹۷۱ به عنوان استاد جامعهشناسی در دانشگاه لیدز انگستان مشغول به کار شد. باومن یکی از برجستهترین نظریه پردازان اجتماعی جهان بود که در زمینه موضوعاتی چون مدرنیته و هولوکاست، پستمدرنیته و هنر پسانوگرا کتاب نوشت. خانواده او یک خانواده نه چندان مذهبی یهودی بودند. هنوز ۱۴ ساله نشده بودکه با حمله آلمان به لهستان در ۱۹۳۹ مجبور شد به همراه خانواده اش به روسیه پناه ببرد. باومن در روسیه به ارتش لهستانیهای مهاجر پیوست و علیه آلمان وارد جنگ شد.
در سال ۱۹۴۵ او در دو جنگ بزرگ در منطقه پامرینیا و همینطور برلین شرکت داشت و در پایان این جنگ مدال شجاعت گرفت. پس از جنگ به شغل نظامی خود ادامه داد و تا سال ۱۹۴۸ افسر اطلاعاتی و سپس افسر نظامی بود. در سال ۱۹۵۳ پدر او که یک صهیونیست بود به سفارت اسراییل مراجعه کرد و این مسئله باعث اختلاف شدید او با پسرش که یک چپگرای ضدصهیونیست بود، شد. با این حال، خود باومن در همان سال به خاطر یهودی بودن از ارتش اخراج شد. باومن تحصیل را ادامه داد و موفق به اخذ دکتری و تدریس در دانشگاه شد اما در جریان حوادث سال ۱۹۶۸، او هم مثل اکثر یهودیان لهستان از این کشور اخراج و مجبور شد به اسراییل برود.
مدت کوتاهی بیشتر نتوانست در اسراییل بماند و به خاطر اعتراضاتی که به اقدامات اسراییل علیه فلسطینیان داشت مجبور به ترک اسراییل شد و به لیدز در انگلستان رفت. او در ابتدای دهه ۱۹۹۰ بازنشسته شد اما همچنان به عنوان استاد ممتاز در این دانشگاه به تدریس و تحقیق ادامه داد و در واقع مهمترین آثار خود را پس از بازنشستگی نوشت.
درباره کتاب رتروتوپیا:
بر سطحی سراسر سیاه تصویر یک ساعت جیبی قدیمی با زمینهای روشن، شفاف و خوشرنگ نقش بسته است. آنچه توجه را به خود جلب میکند اعداد روی صفحۀ ساعت است که وارونه قرار گرفته و حرکت عقربهها برگشت زمان به عقب را نشان میدهد. غلبۀ سیاهی و سکون در زمینۀ طرح، هنگامی که به آن خیره میشویم، زمان حال را ترسیم میکند. نمادی از فضا-زمانِ جهان و جامعۀ کنونی که سرشار از تیرگی محض، ابهامی آزاردهنده و سردرگمی فلجکنندهای است. و پیام حرکت ساعت، بازگشت به گذشتهای است که درخشان مینماید یا حداقل تصور میشود چنین باشد.
اما چیزی که تصویر را کامل میکند کلمۀ رتروتوپیا و در فاصلهای اندک نام زیگمونت باومن است که ذیل ساعت دیده میشود. آنچه توصیف شد، طرح روی جلد کتاب باومن با عنوان Retrotopia در نسخۀ نخست آن به زبان انگلیسی است. رتروتوپیا به معنای بازگشت به یوتوپیا است. آن را همچنین میتوان بازگشت به آرمانشهر یا بازگشت به آینده هم ترجمه کرد. عنوانی که به ایجاز تمام، هم توضیح کلّ متن است و هم رسانندۀ پیام کتاب.
رتروتوپیا فراخوانی به بازاندیشی نو، ژرف و نقادانۀ شرایط موجود جامعۀ جهانی و وضعیت انسان مدرن امروز است؛ جامعهای که به او وعدۀ پیشرفت، رفاه، آزادی، رستگاری و برپایی بهشت بر روی زمین را داده بودند اما با جهنمی از خشونت، نابرابری، بردگی جدید و بیزاری روبرو شد. رتروتوپیا هشداری است برای توقف در مسیری که بیمحابا به سوی فساد و تباهی میرود و بازگشت به گذشتهای که هرچند عینیت نیافت اما همیشه در قالب ارزشها یا چارچوبی نظری الهامبخش و امیدوارکننده بوده است.
در مسیر بازگشتی که باومن به سوی آینده مطرح میکند عبور از چهار دروازه که بر هر یک دیوی یا دیوهایی در کمین نشسته اجتنابناپذیر است. دیوها شرّهایی هستند که بشر امروز در چالش و مبارزه با آنها برای بقا است. دروازۀ نخست، خشونت است: تجارت اسلحه، ترویج فرهنگ خشونت در رسانهها، حاکمان بیرحم، جنگافروزی و تروریسم که سیّارۀ زمین را به نابودی میکشاند. دروازۀ دوم، قبیلهگرایی و شکلهای مدرن آن از جمله ناسیونالیسم، بیگانههراسی و نژادپرستی است که بر کورۀ تقابل، دیگرستیزی، گسستگی و جدایی انسانها و ملتها میدمد.
دروازۀ سوم، نابرابری است که شکاف عمیق طبقاتی، فقر دردناک فزاینده و درماندگی را بر بشریت تحمیل میکند. و دروازۀ چهارم، اتمیزه شدن جامعۀ انسانی، فردیت به ابتذال کشیده شده و خودخواهی انسانی است که در فرار از محیطزیستی سراسر ناراحتی، سردرگمی، دلهره و اضطراب و با خودشیفتگی بیمارگونه آرزوی بازگشت به سکوت، تنهایی و نابودگی را دارد. بازگشت به رَحِم: عصیان او علیه به دنیا آمدن است، همین که نباشی، کافی است.
باومن اما در دنیای ذهنی و خیالی ناشی از بازگشت به یوتوپیا که در گذشته بشارت داده میشد، نمیماند، رتروتوپیای باومن، بازگشت به ارزشهای متعالی و ماندگار بشریت است. برخاستن، تلاش و جنبشی است برای دستیابی به “جامعهای آزادتر، برابرتر، دموکراتیکتر و زیستپذیرتر”. هرچند وقتی این دعوت بر تصویری هولناک، ناپایدار و نامطمئن که باومن از زمانه ترسیم میکند، استوار میشود، خواننده با پارادوکسی ذهنی و رویکردی تردیدآمیز مواجه میشود و از خود میپرسد با این بیرحمی گسترده، فساد نهادینه شده، شکاف عظیم و درماندگی عمیق آیا بهراستی راه نجاتی هست؟
این تردید از نظر باومن، جدی و اساسی است وقتی کتاب را با این جمله به پایان میبرد: … “ما – ساکنان زمین – با یکی از این دو موقعیت روبهرو خواهیم بود: دستهای بههم پیوسته، یا گورهای مشترک”. با این حال، پیام روشن رتروتوپیا بازگشت به آینده است، آیندهای که با امید و همبستگی انسانی در مقیاسهای محلی، ملی و جهانی بهتدریج ساخته خواهد شد: آیندهای که – با تفسیر دقیقتر باومن – باید آن را بسازیم.
قسمتی از کتاب رتروتوپیا:
حق مرزبندی (و اگر نیاز باشد، باز مرزبندی) بین زور مشروع و نامشروع، مجاز و ممنوع، قانونی و مجرمانه، تحمل پذیر و غیر قابل تحمل سهم اصلی را در جنگ قدرت دارد. به رغم همه این موارد، داشتن چنین حقی معرف ویژگی قدرت است، در حالی که توانایی استفاده از این حق و ملزم ساختن دیگران به کاربرد آن معرف خصیصه سلطه است. تأسیس و اجرای این حق از زمان لویاتان به عنوان قلمرو سیاست در نظر گرفته شد؛ حقی ویژه و وظیفهای که توسط حکومت، در مقام پیکره سیاسی، اعمال میشود.
در دوران اخیر، این دیدگاه توسط ماکس وبر (در تصمیمش برای تعریف دولت سیاسی و انحصار دولت در ابزار زور و بنابراین احتمالا استفاده از آن) به طور گستردهای مورد بحث قرار گرفت و او دوباره آن را قويا تأیید کرد. این امر سبب شد این دیدگاه جایگاهی مشروع در امر سیاست اجتماعی به دست آورد. گرچه همان طور که لئو اشتراوس، در آستانه عصر مدرن سیال ما، در زمان بحث درباره اصول رهیافت تاریخ نگارانه به وضعیت انسانی، با درکی عمیق هشدار داد:
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.