هستی قنبری
اقیانوس خورشید
145,000 تومان
او سیمای کامل یک زن را داشت. یک زن، به معنی واقعی کلمه! چشمان خمارش حس خوبی را انتقال میداد، یک حس ناب آرامبخش، حسی مثل نشستن در ساحل دریا... یا نه! وسیعتر! مثل نشستن در ساحل اقیانوس و تماشای غروب خورشید، چشمش انگار اقیانوسی بود که پذیرای غروب آفتاب باشد، چشمانش اقیانوس خورشید بود! اقیانوسی که میتوانست به راحتی...
نجوای ناجی
80,000 تومان
چه اشکالی داشت که نجوا اشکم را ببیند؟ چه می شد اگر شکستنم را می دید؟ من که ویران او شده بودم دیگر چه فرقی داشت اگر پیش پایش آوار می شدم؟! پیشانی بر تصوير ظریفش گذاشتم و دستم بر شیشه مشت شد. آخ نجوا، نجوا نمی دانی چه بر سر این مرد آورده ای! نمیدانی جانم.... نمیدانی؟