اقیانوس خورشید
معرفی کتاب اقیانوس خورشید:
قسمتی از کتاب اقیانوس خورشید:
در فکر چه کنم چه نکنمهای خودم بودم که متوجه شدم او تکیه از ماشینش برداشته و به طرف من میآید.
وای خدایی! زمزمه کردم و دسته کیفم را در دست فشردم و به چمدان چسبیدم. صدای تپش تندوتیز قلبم را از دهانم میشنیدم.
صدای پای پسر جوان، یکی دو قدمیام متوقف شد و من همچنان داشتم مثل بید میلرزیدم.
– سلام خانوم!
آب دهانم را به زور قورت دادم و با اصرار مسخرهای، به کفشهایی که دیروز از کفاشی خریده بودم، زل زدم.
– سلام کردما! جوابش واجبه!
باید کفشها را واکس میزدم، این طوری نوتر به نظر میرسید. چطور یادم رفته بود واکسشان بزنم؟!
– شما رو ویبره ای؟ صدا نداری؟
داشتم میلرزیدم؟ ای وای واقعا داشتم میلرزیدم! لب به دندان گزیدم و با صدایی که حتی خودم به سختی میشنیدم، گفتم:
– مزاحم نشید آقا!
چند لحظه مات نگاهم کرد و بعد لبش به خنده کش آمد.
– نفس؟ درسته؟
با ناباوری سر بلند کردم و متحیر به او خیره شدم. نیشش تا بناگوش باز بود، با تمام اجزای صورتش میخندید!
پوست گندمی، صورت کشیده، لبهای درشت و چشمهای دریاییاش، همه و همه یک تصویر آشنا را تداعی میکرد؛ «پدرم»!
کمی بلندتر پرسید:
– شما نفسی؟
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.