فتانه اسدیان
۸:۸ دقیقه پاییز
85,000 تومان
دستم را با یک حرکت گرفت. تند و محکم! - ببین منم دلم میخواد مث یه آدم درست و حسابی زندگی کنم. خونواده داشته باشم، شوهر داشته باشم. سرش پایین آمد. نگاهم چسبید به صورتش. - اما کی به یه دختر فاحشه خیابوني بها میده؟! اصلا کی شوهرش میشه که بخواد خونوادهدار بشه، که بخواد مادر بشه؟ حتی آب توبه...
مثل هیچ شب
85,000 تومان
نگاهش از چشمانم گریخت. به کف زمین افتاد. از کفش تا لباسم و موهایم. فکر کردم غیر از خودش کسی نیست که توجهش اینگونه مرا به وجد آورد. انگار خدا تمام مواهبشو در تو جمع کرده و هیچی رو ازت دریغ نکرده. انقدر در این جمله هیجان جمع شده بود که آدرنالین خونم را بالا برد.