کتابدار آشویتس
درباره نویسنده آنتونیو ایتوربه:
آنتونیو گونزالس ایتوربه متولد ۷ مارس ۱۹۶۷در زاراگوزا اسپانیا، یک روزنامه نگار، نویسنده و پروفسور است.
در زاراگوزا متولد شد اما خانوادهاش به شهر بارسلونا منتقل میشوند. او مدرک کارشناسی رشته روزنامه نگاری را در دانشگاه اوتونوما بارسلونا در سال ۱۹۹۱ دریافت کرد. او توانست به خوبی کار همزمان با تحصیل را مدیریت کند و در مشاغل گوناگونی مانند مأمور نظارت پارکینگ، نانوایی و حسابداری فعالیت کند. اولین کار او به عنوان روزنامه نگار، در برنامه تلویزیونی محلی بارسلونا به نام «Televisió de Ciutat Vella» بود؛ جایی که او به عنوان خبرنگار کار میکرد.
پس از فارغ التحصیلی، او مجله آزمایشی Gratix را تأسیس کرد و پس از شرکت در پروژههای مختلف کوتاه رسانهای در سال ۱۹۹۳، سرپرست اصلی تلویزیون مکمل El Periódico شد.
در نهایت او به عنوان سردبیر مجله فانتزی سینما و مجله انتخاب شد و در سال ۱۹۹۶ در مجله کتابهای در حال ظهور Que Leer مشغول به کار شد و در آنجا جایگاه سردبیر، معاون مدیر و مدیر را از سال ۲۰۰۸ برعهده گرفت.
در سال ۲۰۰۴ او اولین رمان خود را با عنوان Rectos torcidos منتشر کرد. رمان طنز آمیزی که در آن شخصیت اصلی که یک همسایه بارسلونایی است، کسب و کار بسیار منحصر به فرد خود را شروع میکند: تبدیل دون کیشوت و دیگر کلاسیکهای ادبی به کاغذ توالت تا مردم بتوانند آنها را در تنها جایی که در طول روز پنج دقیقه آرامش دارند، بخوانند.
وی چندتایی هم کتاب برای بچهها و بزرگترها نوشته که مجموعهی کارآگاه سیتو از همهی آنها معروفتر است. این کتاب به چندین زبان ترجمه شده است. آنتونیو این مجموعه را برای بچههای خودش نوشت که آن زمان پنج و هفتساله و عاشق داستانهای پلیسی بودند. اما کمکم بسیاری از کودکان در سراسر دنیا شیفتهی کارآگاه سیتو و پروندههای مرموزش شدند.
درباره کتاب کتابدار آشویتس:
براساس داستان واقعی ، چهارده ساله دیتا به همراه مادر و پدرش در “اردوگاه خانوادگی” در آشویتس زندانی است. وظیفه کاری وی کمک به رهبر یهودی مسئول بلوک 31 است ، بخشی که برای سرگرمی کودکان ایجاد شده است تا خانواده آنها بتوانند کار کنند. این بلوک اسرار بسیاری دارد ، اما مهمترین آنها این است که هشت کتاب توسط زندانیان یهودی قاچاق شده است. دیتا به آنها مراقبت کرده است و او را “كتابدار آشویتس” می كند. با گذشت زمان ، او آگاه می شود که دکتر منگل به او علاقه ای نشان داده است ، و در حالی که وحشت دارد که “دکتر مرگ” به او توجه می کند ، جسارت می یابد که از کتاب ها ، خانواده و دوستانش محافظت کند.
پابلیشرز ویکلی: «تأثیرگذار و فراموشناشدنی.»
قسمتی از کتاب کتابدار آشویتس:
خاویر ماریاس، با استناد به ویلیام فاکنر: ادبیات همان نور کبریتی است که نیمهشب در میان تاریکی مطلق روشن میشود. شاید این کبریت نورِ اندکی در آن فضا ایجاد کند و فقط آن محوطه را روشن سازد، اما، بیشتر از آن، ما را متوجه تاریکی اطرافش خواهد ساخت.
افسران نازی همه لباسهایی به رنگ سیاه بر تن داشتند. آنها به همان بیتفاوتی یک گورکن به مرگ مینگریستند. در آشویتس، زندگی انسان به قدری بیارزش است که دیگر کسی حتی گلوله هم خرجش نمیشود؛ در آنجا ارزش یک گلوله بسیار بیشتر از ارزش یک انسان است. در آشویتس، اتاقهای عمومی گاز وجود دارد. روشی مقرون به صرفه که صرفا یک مخزن گاز جان صدها نفر را میگیرد. مرگ، در این اردوگاه، صنعتی است که تنها در صورت انجام آن به صورت کلی و عمده مقرون به صرفه است.
افسران روحشان هم خبر نداشت که در اردوگاه خانوادگی در آشویتس، در مردابی که هر چیزی را در خود میبلعد، آلفرد هیرش مدرسه به راه انداخته است. آنها از این قضیه بیخبر بودند و لازم هم نبود چیزی از آن بدانند. برخی از زندانیان باور نداشتند که چنین چیزی امکان پذیر باشد. آنها گمان میکردند هیرش آدمی احمق و خام است: چطور میتوانید در این اردوگاه پر از ظلم، جایی که تقریبا همه چیز قدغن است، کودکان را آموزش بدهید؟ اما هیرش لبخند میزد. او همیشه لبخند رمز آلودی بر لب داشت، گویی از چیزی خبر داشت که دیگران از آن بیخبر بودند. هیرش به آنها میگفت: «مهم نیست نازیها چندتا مدرسه رو میبندن، هربار که یه نفر پا میشه و داستان تعریف میکنه و بچهها گوش میکنن، یه مدرسه درست شده.»
در این کارخانه نابودگر که نامش اردوگاه آشویتس است، جایی که کورههای آن روز و شب در حال سوزاندن اجساد است، بلوک ۳۱ به گونهای ناهمگون و غیر عادی است. این یک پیروزی برای فردی هیرش به حساب میآید.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.