هارلی مرلین و دو قلوهای اسرارآمیز مجموعه هارلی مرلین جلد دوم
درباره نویسنده بلا فارست:
بلا فارست (Bella Forrest) نویسنده هارلی مرلین و دو قلوهای اسرارآمیز، عاشق داستانهای فانتزی، عاشقانه، اکشن و رازآلود با پیچ و تابهایی است که در آینده نمیبینید. او از زمان انتشار اولین رمانش در سال 2012 میلیون ها کتاب فروخته است. او همچنین ممکن است خون آشام باشد.
درباره کتاب هارلی مرلین و دو قلوهای اسرارآمیز:
از زمان های بسیار قدیم جادو و جادوگری یکی از عناصر اصلی دنیای فانتزی بوده است و نویسندگان با موضوعات مختلف داستانهای بسیاری را در این زمینه خلق میکنند. از مشهورترین مجموعههای جادوگری، میتوان به هری پاتر اشاره کرد که طرفداران پروپاقرصی دارد.
مجموعه هارلی مرلین که تاکنون بیست جلد از آن منتشر شده است، با فروشی میلیونی در سراسر جهان و محبوبیت در سایت آمازون و گودریدز به اعتبار و شهرت زیادی رسید و جوایز بسیاری را در حوزه فانتزی کسب کرده است.
همیشه شروع یک مجموعه از چالشهایی سخت و نفس گیر است. همان طور که نویسنده دنیایی خلق میکند و جزئیات ذهن فعالش را به عناصری قابل درک برای همه تبدیل میکند، مترجم هم وظیفه دارد دنیای نویسنده را با زبانی شیوا و رسا و از همه مهم تر رعایت اصل امانت داری به تصویر بکشد.
در این کتاب ما با عناصری جدید، تواناییهایی فوقالعاده و کاراکترهایی جذاب روبرو خواهیم شد. جادو و عشق دو پایه اصلی کتاب را تشکیل میدهند و حوادث هیجانانگیزی را رقم میزنند که هر کسی را مجذوب خودش میکند. بلا فارست با خلق این کاراکترها توانسته است داستان جذابی را خلق کند که طرفداران هری پاتر را به هیجان در بیاورد.
قسمتی از کتاب هارلی مرلین و دو قلوهای اسرارآمیز:
توپ گندهی آتشین مستقیم به سمتم آمد. خودم را صاف روی زمین انداختم و گرمای سوزانی که از روی کمرم رد و جایی آن پشت ناپدید میشد، حس کردم. دوباره روی پاهایم پریدم و دستهایم را جلو گرفتم.
با احضار شعلههای آتش درونم، کف دستهایم داغ شد. دلم میخواست زودتر رهایشان کنم. نفس نفس میزدم و تمام تنم عرق کرده بود. گلولههای کوچک آتشم را به طرف وید پرتاب کردم.
پوف! پوفا پوف!
وید در سالن تمرین جاخالی داد. گلولههایم به اندازهی مویی از کنار بدنش رد میشد. زیر لبی فحش آبداری نثارش کردم. ويد هم همان طور که سرعتش را کم میکرد، خندید و بعد کامل ایستاد: «باید دقیقتر هدف گیری کنی، مرلین» تند و عمیق نفس میکشید. به مرکز سالن برگشت. هیکل ورزیدهاش بر کف مشکی و براق سالن و چهاردیواری که احاطهمان کرده بود، بازتاب میشد.
خودم را از خط مشخص میدان نبرد سالن تمرین جلوتر کشیدم. مربی نمورا خط سفیدی دور سالن کشیده بود که هر وقت از آن رد میشدیم، میدرخشید.
نق زدم: «از یه ماه پیش که خیلی بهترم!»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.