مهمانی شام
درباره نویسنده جاشوا فریس:
جاشوا فریس (Joshua Ferris) نویسنده کتاب مهمانی شام، در سال ۱۹۷۴ در دنویل، ایلینوی متولد شد. ۱۰ ساله بود که به همراه مادر، خواهر، برادر و پدرخوانده اش به فلوریدا نقل مکان کردند. در دانشگاه آیووا در رشته زبان و فلسفه تحصیل کرد. سپس به شیکاگو رفت و مدتی رادر یک شرکت تبلیغاتی کار کرد. پس از آن به دانشگاه کالیفرنیا، ارواین رفت و در رشته هنرهای زیبا کارشناسی ارشد گرفت. اولین داستانش در ۱۹۹۹ در آیوا ریویو منتشر شد. اولین رمانش با نام آنگاه به پایان رسیدم با اقبال خوانندگان و منتقدان روبرو شد و وی را به عنوان نویسنده ای آینده دار مطرح کرد. این کتاب برای جاشوا توانست جایزه پن بنیاد همینگوی و نامزدی نهایی جایزه کتاب ملی را به ارمغان آورد. دومین رمان فریس با نام بی نام در سال ۲۰۱۰ منتشر شد.
نویسنده مجله اکونومیست در توصیف این رمان آن را بهترین رمانی که ظرف ۱۰ سال گذشته مطالعه کرده، معرفی کرد. در ماه مه ۲۰۱۴ آخرین رمان فریس با نام دوباره بیدار شدن در زمان مناسب منتشر شد. این کتاب یکی از شش کتابی بود که سال ۲۰۱۴ در جایزه ادبی بوکر نامزد شده بود. جوشوآ فریس در ایران نیز نامی شناخته شده است و رمانهای آنگاه که به پایان رسیدم و بی نام به فارسی ترجمه شده است. آخرین رمان این نویسنده به تازگی با عنوان دوباره بیدار شدن در زمان مناسب توسط پری سا جوادی در انتشارات مهرگان خرد ترجمه شده است.
درباره کتاب مهمانی شام:
قبل از ورود به این مهمانی، باید خودتان را برای دیدن خاصترین مهمانهای دنیا آماده کنید! جاشوا فریس در کتاب مهمانی شام، 9 داستان کوتاه خود را جمعآوری کرده است که پیش از این در مجلات معتبری مانند نیویورک تایمز به چاپ رسانده بود. پریسا جوادی ترجمهی روان این کتاب را به عهده داشته است.
این داستانهای نهگانه هر یک روایتگر زندگی انسانهای کاملاً معمولی هستند که در تلاطم زندگی، با مشکلات خاص خود دستوپنجه نرم میکنند. «جک» که باید مردانگیاش را به خود و مخاطبش ثابت کند یا مردی که پیامی را اشتباهی ارسال کرده است، شخصیتهای ساده و بیآلایشی هستند که داستانهای این کتاب را میسازند. در اغلب این داستانها، ضعف روابط بینفردی مسئلهی اصلی ماجراست که جاشوا فریس آن را به خوبی نشان میدهد. توصیفات او از محیط و شخصیت داستانهایش معمولاً تازه، خلاقانه و واقعبینانه هستند؛ بهطوری که مخاطب میتواند آنها را به عنوان صدها انسانی که هر روزه در کوچه و خیابان میبیند، بپذیرد.
هر یک از داستانهای کتاب مهمانی شام، لحن و فضاسازی ویژهی خود را دارند اما در عین حال یک رشتهی نامرئی تمامی داستانها را به هم متصل میکند: سوءتفاهمها و مشکلات سادهای که به بزرگترین چالش زندگی انسانها بدل میشوند.
قسمتی از کتاب مهمانی شام:
از آشپزخانه بیرون رفت. کمی که گذشت دوباره به آشپزخانه برگشت و گفت: «آهان، فهمیدم.» ولی کسی در آشپزخانه نبود. حلقه ازدواج و انگشتر الماس زن روی میز بود، همیشه عادت داشت موقع آشپزی همان جا بگذاردشان. ظرفشویی پر بود از ظرفهای کثیف. روی گاز یک قابله بزرگ و یک قابله کوچک بود که بخارشان به سمت دریچه هواکش که بهسرعت در چرخش بود میرفت. در کابینت زیر ظرفشویی باز رها شده بود. صدا زد: «امی؟» ولی جوابی نیامد. پس کجاست؟ از همان راهی که آمده بود به اتاق برگشت، فکر کرد شاید یک درصد وقتی روی مبل دراز کشیده بوده از کنارش رد شده و او نفهمیده باز برگشت به آشپزخانه لابهلای انبوه ظروف و غذاهای در حال پختن. زن از در اصلی خانه وارد شد.
«کجا بودی؟»
«آشغالها رو بردم بیرون.»
«من میبردم.»
زن گفت: «حالا که نبردی.»
با کلی راهحلهای تازه برای گذراندن شب به آشپزخانه آمده بود ولی وقتی فکر کرد زنش گم شده، پاکدل و دماغ شوخی را از دست داد. در عوض لیوانش را کنار گذاشت و رفت کنار زن که سر گاز ایستاده بود و داشت یکی از غذاها را هم میزد. دستش را دور کمر او انداخت. سالها پیش روی اینطور بغل کردن اسم خاصی گذاشته بودند که حالا اصلاً یادش نمیآمد. گردن و پشت موهای او را بوسید. موهایش بوی بخار و شامپو و اسانس گلهای وحشی میداد. گفت: «میخوام کمکت کنم.»
زن گفت: «پس لطفا میز رو بچین.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.