مرگ و زندگی (نمایی نو از رمان گرگ و میش در دهمین سال تدوین)
درباره نویسنده استفنی میر:
استفنی میر (Stephenie Meyer) نویسنده کتاب نور و آينه، با نام اصلی استفانی مورگان (زادهٔ ۲۴ دسامبر ۱۹۷۳)، نویسنده و تهیهکننده آمریکایی است که بیشتر به خاطر نگارش سری رمان رمانتیک خونآشامی گرگومیش مشهور است. قبل از فارغالتحصیلی، مایر دوباره با دوست دوران کودکی خود کریستیئن (ملقب به پانچو) آشنا شد و در سال ۱۹۹۴، در ۲۱ سالگی با او ازدواج کرد. آنها صاحب سه فرزند پسر با نامهای گبی، ست و الی شدند. بعد از فارغالتحصیلی در رشته ادبیات انگلیسی از دانشگاه بریگهم یانگ در سال ۱۹۹۷، مایر تصمیم گرفت یک خانم خانهدار شود و فرزندان خود را بزرگ کند.
سری رمانهای گرگ و میش بیش از صد میلیون نسخه در سراسر دنیا فروش رفت و به ۳۷ زبان دنیا ترجمه شد. در سال ۲۰۰۳، هنگامی که همراه با سه فرزند خود در خانه به سر میبرد، رؤیای خلق بلا و ادوارد به ذهنش رسید تا داستانی بنویسد که آن داستان تبدیل به گرگ و میش شد. این کتاب در سال ۲۰۰۵ منتشر شد و ناگهان میر با نویسندگان معروفی چون جوآن رولینگ مقایسه شد. میر چندین دنباله برای گرگ و میش نوشت که شامل ماه نو در سال ۲۰۰۶، کسوف در ۲۰۰۷ و سپیدهدم در ۲۰۰۸ میشد. میر همچنین در سال ۲۰۰۸، اولین رمان بزرگسال خود با نام میزبان که یک رمان علمی–تخیلی و رمانتیک است را منتشر کرد.
مایر در هفتهنامه تایم از بین ۱۰۰ انسان تأثیرگذار در سال ۲۰۰۸، در مکان ۴۹ قرار گرفت. همچنین در سال ۲۰۱۰، مجله فوربز او را به عنوان پنجاه و نهمین شخص نامدار با درآمد سالانه ۴۰ میلیون دلار قرار داد.
درباره کتاب مرگ و زندگی:
نیویورک تایمز: “یک پدیده ادبی”
تایم: “مردم نمیخواهند فقط کتابهای مایر را بخوانند. آنها میخواهند از داخل آنها صعود کنند و در آنجا زندگی کنند.”
استفنی میر: همان طور که میدانید، سال ۲۰۱۵، دهمین سالگرد کتاب «گرگ و میش» است. به همین مناسبت تصمیم گرفتم تا داستان اصلی را یک بار دیگر بازنویسی کنم.
وقتی پس از سالها دوری از «گرگ و میش»، متفکرانه نگاهی به این داستان انداختم، به چیزی فکر کردم که بارها در مصاحبهها و مقالات مختلف عنوان کرده بودم. همانطور که در جریان هستید، همیشه به خاطر نجات یافتن بلا از موقعیتهای مختلف از او انتقاد میشد و مردم همواره از اینکه او به عنوان یک دختر معمولی، در اندوه و پریشانی باقی میماند، شکایت داشتند. شاید پاسخ تمام این انتقادات این بود که بلا انسانی است اندوهگین، یک انسان معمولی که از همه طرف در میان مردمی محصور شده که عموما یا ابرقهرمانند یا بسیار شرور و خبيث.
انتقاد دیگری که وارد میشد این بود که بلا بیش از اندازه درگیر مسائل عاطفی خود میشود که به نوعی احساسات دخترانه را به نمایش میگذارد. اما من همیشه بر این اعتقاد بودم که اگر در این داستان، انسان مذکر بود و خون آشام مؤنث، باز هم تفاوتی در داستان به وجود نمیآورد. جدا از مسئلهی جنسیت و نوع، «گرگ و میش» همیشه داستانی دربارهی جادو، شدت و شوریدگی عشق اول بوده است. اصلا فرقی بین عشق انسان مؤنث و خون آشام مرد با عشق انسان مذکر با خون آشام زن وجود ندارد و این طوری شد که بیو و ادیس متولد شدند.
قسمتی از کتاب مرگ و زندگی:
مادرم من را با ماشین به فرودگاه رساند. شیشههای ماشین پایین بودند. با اینکه ژانویه بود، دمای هوا در فونیکس به ۲۳ درجه میرسید. آسمان آبی روشن بود. من تیشرت مورد علاقهام را به تن داشتم که عکسی از گروه طنز مانتی پایتون رو آن نقش بسته بود، به همراه تصویر دو پرستو که نارگیلی را با طناب حمل میکردند. مادرم کریسمس دو سال پیش آن را برایم خرید. خیلی اندازهام نبود اما اهمیتی نداشت. به این زودیها به تی شرت جدید احتیاج پیدا نمیکردم.
در المپیک پینسولا” واقع در شمال غربی واشنگتن، شهر کوچکی به نام فورکس وجود داشت که همیشه زیر پوششی از ابرهای به هم پیوسته یا تکه تکه بود. در این شهر نه چندان مهم، بیشتر از هر شهر دیگر آمریکا، باران میبارید. وقتی فقط، چند ماه داشتم مادرم با من از این شهر و هوای گرفته و دلگیر آن فرار کرد. تا ۱۵ سالگی مجبورم کرده بودند هر سال یک ماه از تابستان را در این شهر بگذرانم. درست در همین سن بودم که بالاخره شروع کردم به اینکه برای خودم تصمیم بگیرم؛ سه تابستان گذشته، به جای آمدن به اینجا، به مدت دو هفته، تعطیلات را با پدرم ، چارلی، در کالیفرنیا گذراندم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.