قراختاییان از آغاز تا فرجام
درباره نویسنده جمشید روستا:
جمشید روستا نویسنده کتاب قراختاییان از آغاز تا فرجام، متولد 1361، دانشیار ایران بعد از اسلام در دانشگاه کرمان است. ایشان طی سالهای 1380 تا 1390 مقاطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری تاریخ ایران دوره اسلامی را با کسب رتبه نخست در تمامی این مقاطع و در دانشگاه شیراز به اتمام رساند. نامبرده در سال 1386 به عنوان دانشجوی برتر مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه شیراز معرفی گردید. حوزه علاقه مندی وی شامل تاریخ ایران دوره میانه و تاریخ محلی است. از ایشان تاکنون 6 کتاب و بیش از 40 مقاله پژوهشی چاپ و منتشر گردیده که در ذیل به برخی از آنها اشاره شده است. وی در سال 1399 به عنوان پژوهشگر برتر دانشکده ادبیات و علوم انسانی انتخاب گردید.
درباره کتاب قراختاییان از آغاز تا فرجام:
از اوایل سدۀ ششم هجری قمری در قلمرو اسلام و در آثار مورخان و اندیشمندان اسلامی، سخن از قومی جدید به میان میآید. قومی غیرمسلمان که کسی خاستگاه نژادی آنها را بهدرستی نمیدانست. عدهای آنان را ترک میگفتند و برخی دیگر مغول میپنداشتند؛ برخی نیز به ختایی نامیدن آنان بسنده کرده و نوشتهاند: «اصل ایشان از ختای است». قوم یادشده که توسط مورخان مسلمان قراختایی نامیده شدهاند، ابتدا در نواحی منچوری و در مرزهای چین شمالی ـ که مسلمانان آن را ختا مینامیدند ـ مستقر بودند.
اجداد آنان از اوایل سدۀ دهم میلادی توانسته بودند با حمله بر قلمرو امپراتوری «تانگ» این سلسله را شکست داده و خود یک امپراتوری وسیع به نام «کیتان» یا «لیائو» شکل دهند. اگرچه امپراتوری لیائو بیش از دو سده دوام داشت؛ اما از اوایل دهۀ دوم سدۀ دوازدهم میلادی، قوم جدیدی با نام «جورچن» پیدا شد و خیلی زود میان امپراتوران لیائو و این قوم مهاجم، درگیری ایجاد گردید. در اثر این درگیری، قوم تازهوارد جورچن توانست امپراتوری لیائو را شکست داده و بقایای آن را از سرزمین چین عقب براند.
موضوع قراختاییان زمانی جالبتر میگردد که دانسته شود این قوم بعد از نزدیک به یک سده حاکمیت بر آسیای میانه و برخی از نواحی فرارود، سرانجام در اثر فشارهای دوجانبۀ خوارزمشاهیان و نایمانها از میان میرود؛ اما به همت برخی از بازماندگان این قوم، دوباره حاکمیت آنها احیاء میشود. البته احیای مجدد حاکمیت این قوم این بار نه در آسیای میانه و فرارود، بلکه در دل سرزمین ایران و در ایالت کرمان صورت میپذیرد؛ امری بسیار مهم و لازم بررسی که البته کمتر مورد توجه محققان و اندیشمندان ایرانزمین قرار گرفته است.
این در حالی است که حکمرانان این دولت تازهتأسیس با وجود اوضاع نابسامان ایران طی قرن هفتم هجری، نهتنها با تدابیر سیاسی خود قلمرو تحت استیلای خود را از تهاجم مغول حفظ کردند، بلکه زمینههای اعتلای فرهنگی و رونق تجاری کرمان و نواحی اطراف آن را نیز فراهم کردند. حکام قراختایی کرمان با دولتهای مختلفی همچون ایلخانان، خلافت عباسی، ملوک شبانکاره، ملوک هرمز، ملوک سیستان، سلغریان فارس، اتابکان لر و اتابکان یزد وارد روابط سیاسی شدند و از همینرو شناخت دقیق این حکومت به دلیل تأثیرگذاری آن بر تاریخ ایران میانه از ضرورت بسیاری برخوردار است.
این کتاب بعد از پیشگفتار و بررسی مفصل و دقیق منابع و مآخذ مفید دربارۀ قراختاییان در آسیای میانه و فرارود و همچنین در کرمان، به دو بخش تقسیم شده است. در بخش نخستین کتاب ضمن معرفی قوم قراختایی، خاستگاه این قوم و چگونگی مهاجرت آنها به سوی نواحی غربیتر به چگونگی هممرز شدن آنان با دولتهای مسلمان و روابط حاصل از این همجواری پرداخته شده و این روابط به طور مجزار مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است. روابطی که از همجوارشدن امپراتوری قراختاییان با سرزمینهای تحت استیلای قراخانیان (آل افراسیاب) آغاز گردیده و با نزدیک شدن به نواحی تحت اقتدار سلطان سنجر، به سلجوقیان ارتباط مییابد. سپس بهزودی از خوارزمشاهیان و غوریان و روابط آنان با این قوم تازهوارد نیز سخن به میان میآید.
در فصل اول این بخش به بیان خاستگاه قوم قراختایی و سابقۀ تاریخی آنان در نواحی منچوری و تشکیل امپراتوری لیائو در چین شمالی پرداخته شده است. فصل دوم کتاب به چگونگی سقوط امپراتوری لیائو، خروج بازماندگان آن تحت رهبری یه لو داشی، تشکیل امپراتوری قراختاییان (لیائوی غربی) در آسیای میانه و جانشینان یه لو داشی اختصاص یافته است. فصل سوم به طور مفصل و در چند گفتار، به بررسی مناسبات سیاسی قراختاییان با ملوک همجوار آن و بهویژه حکومتهای مسلمان قراخانی، سلجوقی، خوارزمشاهی و غوری پرداخته است. در فصل چهارم نیز از سراشیبی زوال قراختاییان و چرایی و چگونگی این زوال سخن به میان آمده است.
بخش دوم این کتاب معطوف به سرزمین کرمان بوده و نویسندگان بر آناند تا نحوۀ تشکیل حکومت قراختاییان در کرمان و تاریخ سیاسی آنان را مورد بررسی قرار دهند. در این بخش از کتاب نیز طی فصول مختلف، سعی بر آن بوده تا ناگفتههای تاریخ سیاسی قراختاییان کرمان بیان گردد. البته در پایان این بخش از کتاب و به ضرورت، پس از بیان تاریخ سیاسی، طی یک فصل نسبتاً مفصل از نهادهای اداری، اوضاع اجتماعی، اقتصادی، مذهبی و فرهنگی قراختاییان کرمان سخن به میان آمده است.
قسمتی از کتاب قراختاییان از آغاز تا فرجام:
البته لفظ قرا در مورد دولت دیگری که سالها پیش از قراختاییان در همسایگی دولتهای اسلامی حضور داشته و مسلمان نیز شده بود، به کار رفته است. دولتی ترک با نام قراخانیان که به نظر میرسد در این مورد نیز همان معنای خانهای بزرگ و نیرومند صحیحتر باشد.
با این اوصاف میتوان دریافت که لفظ قرا در واژه قراختایی با معانی متعددی از سوی محققان مختلف همراه شده است. چنانکه برخی آن را سیاه معنی کرده، بعضی بزرگ و نیرومند دانسته و گروهی دیگر معنای رانده شده را بر آن نهادهاند، اما معنای بزرگ و نیرومند صحیحتر مینماید؛
چراکه اولا لیائوها یا همان کیتانها به هیچ روی مردمانی با رنگ پوست سیاه یا تیره نبودهاند و آمدن آنها به قول برخی منابع – از سوی جنگلهای پردرخت و سیاه نیز قابل قبول نیست. ثانیا بر خلاف گفته فؤاد عبدالمعطى الصياد، چنگیزخان مغول و زیردستانش با کیتانها یا همان اجداد قراختاییان در چین شمالی رویارو نبودند که از آنها تنفر داشته باشند؛ بلکه حتی برخی از منابع از اتحاد میان بازماندگان کیتانها با چنگیزخان مغول برای براندازی حکومت کین در چین شمالی – که هم دشمن کیتانها بود و هم مخالف قدرتگیری چنگیز خان – سخن به میان آوردهاند (در فصول بعد بدین موضوع پرداخته شده است. از سوی دیگر بر خلاف نظر فاروق سومر، معنای رانده شده را هیچگاه نمیتوان برای واژه قرا متصور شد. آنچه به نظر میرسد با واقعیت همخوانی بیشتری دارد آن است که مورخان مسلمان به هنگام نگارش مطالب خود با قبایل بسیار نیرومند و بزرگی که از سمت نواحی ختا میآمدند، روبهرو شده بودند و از همین رو نام قراختا، یعنی قبایل نیرومند و بزرگی که از ختا آمده بودند را بر آنها نهادند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.